خشونت و دین در طول تاریخ پیوندی پیچیده داشتهاند؛ از جنگهای صلیبی و تفتیش عقاید تا جنبشهای معاصری مانند داعش و طالبان. روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که عوامل محیطی و گروهی (مانند آزمایشهای میلگرم و زیمباردو) میتوانند افراد عادی را به خشونت سوق دهند، درحالی که برخی باورهای دینی (مانند دوگانهانگاریِ «ما در برابر آنها»، اهریمننمایی دشمن و تقدیس خشونت بهعنوان تطهیر) این گرایش را تشدید میکنند. از سوی دیگر، نظریهپردازانی مانند رنه ژیرار معتقدند دین در اصل سازوکاری برای کنترل خشونت از طریق آیینهای نمادین (مانند قربانی کردن) بوده است. بهطور کلی، روانشناسی دین تأکید میکند که خشونتِ دینی نه ذاتی ادیان، بلکه محصول تعامل عوامل فردی (مانند شرم، تحقیر و نیاز به قطعیت) و گروهی (مانند توجیه اخلاقی خشونت و انسانیتزدایی از دشمن) است.
متن این پادکست را از این لینک بخوانید.