در قسمت قبلی راجع به تجربیات زیباییمحور/ حیرت به عنوان یکی از انواع تجربیات روحانی توضیحاتی ارائه کردیم. در این قسمت درباره تجربیات خارق الطبیعه یا paranormal experience همچون دیدن ارواح و اجنه، فرشتگان و وجودهای دیگر توضیحاتی را ارائه میکنیم.
در این تجربیات، افراد داستانهایی از ارواح، اجنه و فرشتگان را تعریف میکنند. تجربیات فصول قبل همچون تجربه یگانگی، قابلیت تبیین در فضای روحی و روانی افراد را دارند و در آن به احساس self یا خود اشاره میشود و یا احساس پیوند با جهان ایجاد میشود. مفاهیمی همچون self یا خود، مفهومی روانشناختی است و میتواند دستخوش تغییر شود. اما تجربیات خارق الطبیعه یا paranormal دارای پیشفرضهایی فراطبیعی همچون وجود ارواح و اجنه و توان آنها در برقراری ارتباط با انسان است که در مجموع باعث میشود که نگاه شکاکانهتری نسبت به این تجربیات وجود داشتهباشد.
هنگام پرسش از افراد درباره تجاربی که از سر گذراندهاند، معمولا تعداد افرادی که تجربیات paranormal داشتهاند، کم نیست. این نتیجه از پژوهشهای اخیر به دست آمده و باعث تعجب ما شدهاست. در این پژوهشها آزمودنیها بیان کردهاند که ارتباطاتی با وجودهای روحانی مانند ارواحِ درگذشتگان و فرشتگان برقرار کردهاند.
طی پژوهشی، با استفاده از روش تحلیل عاملی این نتیجه به دست آمده است که، عواملی که به تجربیات خارق الطبیعه یا paranormal مرتبطند، عبارتند از: شناختهشده (known) و ناشناخته (unknown). در عامل شناختهشده، افراد گزارش میکنند که احساس کردهاند که عزیز از دست رفتهای را مشاهده کردهاند. همچنین بیان میکنند که احساس کردهاند عزیز از دست رفتهای به آنها سر زدهاست. این افراد همچنین گزارش میکنند که روح فرد آشنایی به آنها سر زدهاست. در عامل ناشناخته، افراد گزارش میکنند که احساس کردهاند که با وجود روحانی (به جز خدا) روبرو شدهاند. همچنین بیان میکنند که حضور روحواری را حس کردهاند.
ویلیام جیمز نسبت به این تجربیات نظر مشخص و نهایی نداشته و این موضوع را به نوعی در ابهام رها کردهاست. او این تجربیات را نه رد و نه تایید کردهاست. او در جلسات جنگیری شرکت میکرد. هدف او از شرکت در این جلسات، پی بردن به ماهیت این تجربیات بود. اما هر چه در این جلسات شرکت میکرد، بیشتر ناامید میشد. زیرا در نهایت متوجه میشد که اکثر کیسهای جلسات جنگیری، شیادی و کلاهبرداریاند. با این حال، تعریفی که جیمز از این تجربیات ارائه کرده، این است که شخص حضوری را در اتاق احساس میکند که کاملا مربوط به همان مکان است و به طور خاصی حضور پیدا میکند و برای فرد احساس واقعی بودن دارد. این تجربیات به صورت ناگهانی رخ میدهند و به صورت ناگهانی نیز از بین میروند.
از جمله گزارشاتی که ویلیام جیمز در کتاب خود به آن اشاره کرده است، به این شرح است:« شب گذشته در حال آماده شدن برای خواب بودم که ناگهان احساس کردم کسی بازویم را گرفت. بلافاصله از جایم برخاستم و داخل اتاق را گشتم تا متوجه شوم که چه کسی بازوی مرا گرفته بود. اما چیزی نیافتم. شب بعد نیز دوباره همان احساس را داشتم. دوباره بعد از اینکه آماده خواب شدم و شمع کنار تختم را خاموش کردم تا بخوابم، در حال فکر کردن به تجربه شب قبل بودم که ناگهان دوباره همان احساس را تجربه کردم. احساس کردم که چیزی وارد اتاق شد و به مدت یک الی دو دقیقه نزدیک تخت من متوقف شد. این احساس، احساس معمول نبود و با حس ناخوشایندی همراه بود. این احساس چیزی را در کنه وجودم برانگیخت که از احساسات معمول فراتر بود».
با اینکه چنین گزارشاتی شبیه به داستانهایی هستند که برای سرگرم کردن یا ترساندن دیگران استفاده میشوند، اما این گزارشات را تعداد زیادی از افراد ارائه میدهند. تفاوتی که این تجربیات با تجربیات قبلی دارند، در این است که وجود مشخصی همچون روح یا جن در این تجربیات حضور دارد. در تجربیات قبلی حضور چنین وجودی مرکزیت نداشت.
چنین تجربیاتی در جهان مدرن ممکن است به شکل مشاهده یوفو (شی ناشناس پرنده یا بشقاب پرنده) یا به شکل دیدن بیگانههای فضایی باشد که انسانها را میدزدند یا درون بشقاب پرنده خود می کشند و میبرند. کارل یونگ درباره اَشکال این تجربیات در جهان مدرن مانند یوفو و بیگانههای فضایی که در زمان او پدیده جدید روبه رشدی بود، چنین توضیح میدهد:« این اَشکال بروز مدرنی از همان تلاش انسانها برای کلگرایی (wholeness) است». او معتقد بود که این کلگرایی در سایر تجربیات روحانی نیز وجود دارد. پژوهشگر معاصر ادیان با نام دایانا واش پاسوکا[۱] با ارائه شواهدی بیان کرد که تجربیات و باورهای مرتبط با یوفو، جنبشهای نوپدید دینیاند. گزارش این تجربیات در میان افراد مختلف بسیار پرتکرارند.
در پژوهشهای مدرن، به نظر میرسد که مطالعات درباره تجربیات خارق الطبیعه یا paranormal ریشه در دو جریان مهم دارد. جریان اول مِسمِریسم (mesmerism) است. این جریان بیانگر حالاتی همچون استفاده از هیپنوتیزم و خلسه برای افزایش سلامت روانی افراد است. جریان دوم معنویت (spiritualism) است که بیانگر این است که افراد علاقه به حضور در جلسات احضار روح و جنگیری دارند و در این جلسات شرکت میکنند.
در جریان مطالعات تجربیات خارق الطبیعه یا paranormal، پژوهشگران اصطلاحی با عنوان ESP (extrasensory perception) یا ادراک فراحسی را ارائه کرده اند. پژوهشگران با این اصطلاح سعی در توضیح پدیدههای زیر داشته اند: تلپاتی یا ارتباط ذهن با ذهن از راه دور، پیشاشناخت (precognition) یا دانشی درباره اتفاقات آینده که در حیطه حواس عادی نیست و پساشناخت (retrocognition) یا دانشی درباره اتفاقات گذشته که با استفاده از حواس عادی به دست نمیآید.
پدیدههایی که از آنها با عنوان تلپاتی، پیشاشناخت و پساشناخت نام بردیم، در پژوهشهای مختلفی بررسی شدهاند و تا حد زیادی بحثبرانگیز بودهاند. فراتحلیلهایی که درباره این پدیدهها صورت گرفتهاند، بیانگر این بودهاند که شواهد محکمی برای تایید این پدیدهها وجود ندارد. با این وجود همچنان پژوهشگرانی هستند که بیان میکنند شواهدی برای این پدیدهها وجود دارد. برای نمونه پژوهش معروفی توسط دِریِل بِم[۲] روانشناس انجام گرفتهاست. او روانشناس خبرهای در دانشگاه کُرنِل[۳] است که مقالهای را در ژورنال معتبر «روانشناسی اجتماعی و شخصیت»[۴] با عنوان «درک آینده»[۵] به چاپ رسانده است. در این مقاله بِم بیان میکند که توانسته نتایج مثبتی را برای ادراک فراحسی ارائه دهد. بِم در این پژوهش نشان داده که شرکتکنندگان پژوهش او توانایی پیشبینی این را داشتهاند که آیا در لحظات بعد، محرک مثبتی برای آنها ارائه خواهد شد یا محرکی منفی. به بیان دیگر، بر اساس این پژوهش، این شرکتکنندگان تا حدی قادر به درک آینده بودند. تعدادی از پژوهشگران، نتایج این پژوهش را به عنوان مهر تاییدی برای ادراک فراحسی در نظر میگیرند. اما اغلب پژوهشگران نتایجی را که بم به دست آورده، ناشی از نقص های عمومی موجود در روش تحقیق ها میدانند و معتقدند که باید بازبینیای بر روی این روشها صورت گیرد.
یکی از افرادی که چنین تجربهای را از سر گذرانده، درباره تجربه خود بیان میکند:« در ایام کودکی در مدرسه، به صورت تصادفی جراحتی در زانوی من ایجاد شد. دقیقا در همان زمان مادرم که در خانه بود، درد شدیدی را در همان بخش از زانویش احساس میکند. همان هنگام از مدرسه با مادرم تماس میگیرند تا دنبال من بیاید».
بر اساس پژوهشها، بین ۴۵ تا ۵۰ درصد افراد باور به وجود جن و روح دارند. درباره رابطه تجربیات paranormal با سلامت روان میتوان گفت که این تجربیات نسبت به سایر تجربیات روحانی، رابطه مثبت زیادی با بهروزی و سلامت روان ندارند و حتی میتوان گفت که این رابطه تا حدودی منفی است. این تجربیات تنها نوعی از تجربیات روحانیاند که با بیماریهای روانی تا حدودی رابطه مثبت دارند. دلیل این رابطه میتواند این باشد که تجربیات paranormal زمانی اتفاق میافتند که فرد اندوهی بزرگ را تجربه میکند و همین حالت میتواند فرد را مستعد اختلالات روانی کند.
همانطور که گفتیم، در تجربیات paranormal، حضور ارواح و اجنه احساس میشود. در برخی از سنتهای بودایی، داستانهایی درباره ارواح وجود دارد. در این سنتها مناسک و آیینهایی را اجرا میکنند که مربوط به ارواحاند. سنتهای دینی دیگر نیز مراسماتی تحت عنوان جنگیری دارند. در هندوئیسم نیز مراسماتی که مربوط به جنگیری است، وجود دارد. در برخی آیینها باور بر این است که طی انجام اَعمالی چشم بد دفع میشود و طلسم و جادو از فردی برداشته میشود. در کلیسای کاتولیک نیز دستورالعملهایی برای جنگیری وجود دارد. در کلیسای واتیکان آموزشهایی برای کشیشها وجود دارد تا نحوه جنگیری را یاد بگیرند.
بختک نیز یکی دیگر از پدیدههایی است که همانند جن و روح احساس میشود. در این شرایط فرد احساس میکند که نمیتواند از خواب بیدار شود و دلیل بیدار نشدن، موجودی با نام بختک است. فرد در شرایط وجود بختک، احساس میکند که در صورت بیدار نشدن، خواهد مرد. این پدیده، نوعی پدیده بین فرهنگی است و در انواع فرهنگها گزارش میشود. دیوید هافرد[۶] که از جمله پژوهشگران مهم در زمینه این تجربیات است، بیان میکند:« حالاتی مثل بختک میتواند متاثر از هیپنوتیسم و فلج شدن در خواب باشد. ۸ درصد افراد به چنین وضعیتی دچار میشوند».
در یکی از پژوهشها نشان داده شده که ممکن است ایجاد یک لرزش و ارتعاش مطابق با ارتعاش بینایی انسان، باعث شود فرد چیزهایی را که عملا وجود ندارند ببیند. در پژوهش دیگری، بررسیهایی بر روی افرادی که تجربیات paranormal داشتهاند، صورت گرفتهاست. نتیجه این پژوهش چنین بود که ممکن است در حین این تجربیات، در قسمتی از مغز که تجسم هندسی از بدن را در فضا پردازش میکنند تغییراتی به وجود آمده باشد. با دستکاریها و ایجاد تغییراتی در این بخش از مغز، ممکن است فرد حضور وجود دیگری را احساس کند.
از لحاظ شیمیایی نیز میتوان دلیلی برای این تجربیات یافت. ممکن است به دلیل وجود گازهایی در فضا و استنشاق آنها، فرد شروع به دیدن وجودهایی بکند. یکی از این گازها، کربن مونواکسید است البته سمی است و می تواند حتی باعث مرگ شود. در مورد جالبی که گزارش شده است، فردی حضوری را در اتاق خود حس می کند و در اینترنت به دنبال اطلاعات بیشتر می گردد. او متوجه می شود که نشت گاز منواکسید کربن ممکن است علت آن باشد. او با آتشنشانی تماس میگیرد و موضوع را بیان میکند. مامورین به خانه او می آیند و نشت این گاز را در خانه او تایید می کنند. چیزی که می توانست باعث مرگ او شود.
مواد دیگری نیز وجود دارند که سمی نیستند ولی میتوانند چنین تجربیاتی را به وجود بیاورند که در آنها افراد احساس کنند که وجودی را میبینند یا حضور آن را احساس میکنند. برای نمونه روانگردانها از جمله این موادند که همانطور که قبلا نیز اشاره کردیم، به طور ویژه در آزمایشگاه رولند گریفیث[۷] بررسی میشوند. از جمله بررسیهایی که در این زمینه صورت گرفته، این است که آیا افرادی که روانگردان مصرف میکنند، در حین مصرف، تجربیات paranormal را از سر میگذرانند یا نه. روانگردانهایی که در ارتباط با تجربیات paranormal بررسی شدهاند، شامل LSD، سیلوسایبین[۸]، آیوواسکا[۹] و DMT میباشد. کسانی که چنین روانگردانهایی را مصرف کردهبودند، گزارش کردند که وجودهای غیرفیزیکی را مشاهده و درک کردهاند. تعدادی از افراد در این شرایط اعلام کردند که در گفتگویی دوجانبه یا دیالوگی با وجودی بودهاند و حتی هنگام گفتگو متوجه شدهاند که موجود مقابلشان باهوش و خیرخواه و دارای ذکاوت است. بسیاری از پژوهشگران در تبیین دیالوگ بین انسان و موجود غیرفیزیکی بیان کردهاند که درواقع این گفتگو و مواجهه با ذهن ناهشیار خود فرد است. برخی از پژوهشگران نیز معتقدند که چنین تجربیاتی حاصل مواجهه با موجودات فراطبیعی است. ممکن است هر دو این دلایل درست باشد؛ مانند همان چیزی که ویلیام جیمز نیز بیان کردهاست.
دستهای از تجربیات paranormal، تجربیاتی هستند که فرد، درگذشتگان خود را در حالت بیداری یا در خواب مشاهده میکند. برای مثال فردی از تجربه مشاهده درگذشتگان خود در حالت بیداری چنین توصیفاتی ارائه میدهد:« در طی عمل جراحی که به دلیل پایین بودن میزان ماده بیحسی، درد زیادی را تحمل میکردم، نوری را در سمت چپ خودم مشاهدهکردم و هنگامی که به این نور توجه کردم، عشق و علاقهای مرا فرا گرفت و حضور مادر درگذشتهام را حس کردم. مادرم رو به من کرد و گفت:« هنوز زمان مرگ تو فرا نرسیدهاست. من اینجا هستم که به تو کمک کنم». با شنیدن این سخنان از مادرم، آرامشی درون مرا فرا گرفت و سپس بیهوش شدم». بسیاری از افرادی که تجربه دیدن درگذشتگان خود را داشتهاند، این تجربه را از دیگران پنهان میکنند؛ زیرا ترس از قضاوت شدن و برچسب دیوانه بودن دارند. اما نکته مهم اینجاست که این تجربیات معمولا مفیدند و به افراد کمک میکنند تا حالشان بهتر شود و احساس تنهایی و غم در آنها کاهش یابد. طی گزارشهایی که از افرادی که عزیز خود را از دست دادهاند، به دست آمده، دیدن درگذشتگان تا حدود یک سال ادامه مییابد و بعد از یک سال، میزان آن کاهش مییابد.
چنین تجربیاتی را میتوان به دو صورت توجیه کرد. توجیه اول میتواند چنین باشد که واقعا وجودی غیرفیزیکی حضور دارد و افراد آن را میبینند. توجیه دوم نیز بیانگر این است که ذهن ما، ذهنی پیشبینیکننده است و هنگامی که با فردی بسیار صمیمی هستیم، آن شخص بخشی از وجود ما میشود و self یا خود تغییر میکند. این پدیده مطابق همان چیزی است که در بخشهای قبلی تحت عنوان گسترده شدن self یا خود از آن نام بردیم و بیان کردیم که در روابط رمانتیک مشاهده میشود. بعدها با جدایی و فوت کردن شخص صمیمی، ذهن پیشبینیکننده که آن فرد را بخشی از خودش میبیند، با مکانیزم هایی شخص را وارد دنیای بیرون میکند. در این شرایط، فرد حضوری را حس میکند و شخص موردنظر را میبیند.
یکی از پژوهشهای عصبشناختی که در زمینه این تجربیات صورت گرفته، بر روی مدیوم هایی انجام شده که با ارواح و اجنه صحبت میکنند. اسکن مغزی این مدیوم ها نشان داد که بین فعالیت مغزی تازهکارها و حرفهایهایی که با ارواح صحبت میکنند، تفاوت وجود دارد. فعالیت مغز در افراد حرفهای در قشر پیشانی و نواحی مربوط به زبان در نیمکره چپ کاهش می یابد و این کاهش دقیقا زمانی مشاهدهشد که این افراد ادعا کردند که با ارواح و اجنه صحبت میکنند. با کاهش فعالیت این بخش های مغز، کنترل اجرایی که مربوط به تصمیمگیری و برنامهریزی و عاملیت است، کمرنگتر میشود. کاهش یافتن فعالیت در مغز مدیومهای حرفهای بیانگر این است که دستیابی به چنین تجربیاتی برای فرد خودکار و آسانتر میشوند. خودکار شدن این تجربیات برای افراد مشابه مولفهای از تجارب روحانی است که ویلیام جیمز با عنوان «انفعال» یاpassivity از آن نام میبرد.
البته باید توجه کرد که از لحاظ مغزی هنوز مشخص نیست که کاهش فعالیت مغزی باعث چنین تجربیاتی میشود و یا اینکه این کاهش تنها بیانگر مرحله ساکت شدن ذهن است که شرایط را برای ارتباط با ارواح آماده می کند. موضع لاادریگری یا ندانمگویی ویلیام جیمز در پاسخ به چنین سوالی بیان میکند که این سوال باید در حالت تعلیق قرار گیرد. زیرا پاسخ مشخصی برای آن در اختیار نداریم.
در پژوهش عصبشناختی که آن را شرح دادیم، نتیجه دیگری که حاصل شد، این است که الگوهای مغزی افراد تازهکار نسبت به افراد حرفهای برعکس است. این تفاوت بیانگر این است که تمرین و تکرار در این تجربیات اثرگذار است و بر اساس این یافته، افراد میتوانند در این تجربیات رو به جلو رفته و پیشرفت کنند.
در این اپیزود درباره تجارب paranormal توضیحاتی ارایه شد. این تجارب، شامل ادراک از موجودات غیرفیزیکی است که در محل حاضرند و شامل ارواح، شیاطین، فرشتگان و افراد درگذشته است. هنگامی که از افراد درباره تجارب روحانی که از سر گذراندهاند، سوال میشود، آنها روایتها و شرححالهایی را از این مواجهه ها با ارواح و اجنه ارائه میدهند. تعدادی از اساطیر و داستانها در بستر دینی و سنتی درباره ارواح و فرشتگان وجود دارد که به صورت افسانههای محلی درآمدهاند. این روایتهای فرهنگی نقش مهمی را در شکلگیری و تفسیر تجربیات paranormal برای افراد ایفا میکنند. افراد این تجربیات را معمولا در شرایطی که اندوه یا عزای سختی را از سر میگذرانند، تجربه میکنند و این تجربه میتواند در فرایند سوگ کمککننده باشد. البته به پژوهشهای بیشتری درباره نقش چنین تجربیاتی در فرایند سوگ نیاز است. این تجربیات در مقایسه با سایر تجربیات روحانی همبستگی مثبتی با اختلالات روانی دارند. این تجربیات، دسته ویژهای از تجربیات روحانیاند که لازم است در پژوهشهای آتی بیشتر بررسی شوند و علل و پیامدهای آنها شناسایی شود.
[۱] Diana Walsh Pasulka
[۲] Daryl Bem
[۳] Cornell University
[۴] Personality and Social Psychology
[۵] Feeling the future
[۶] David Hufford
[۷] Roland Griffiths
[۸] psilocybin
[۹] ayahuasca