مثالهای معروفی از دین مثل مسیحیت، اسلام و هندوییسم به خاطر میآید. اما آیا مجموعهها یا پدیده هایی مثل کلاب هوادارانِ دوآتشهی محصولاتِ اپل، کلاب طرفدارانِ هری پاتر، جمعیتِ کنشگران عدالتِ اجتماعی، سازمانهای بازاریابیِ هرمی و حلقهی شاگردانِ نزدیکِ یک سخنرانِ انگیزشی نیز تشکیلدهندهی دین هستند؟ مثلاً یکی از این پدیدهها به نامِ wellness culture یا «فرهنگ سلامت و تندرستی» را در نظر بگیرید. فرهنگ سلامت و تندرستی یک سبک زندگی چند جانبه است که در آن داشتن رژیمهای غذایی ویژه و طبیعی، انجام یوگا، مدیتیشن و دیگر تمرین ها، اجتناب از مصرف غذاهای فرآوریشده، رو گرداندن از صنعت غول پیکر دارویی و موارد مشابه باعث میشود افراد از وجود خود سمزدایی کنند، به انرژی مثبت دست پیدا کنند و منِ اصیل و شهودی خود را بازیابند. فرهنگ سلامت و تندرستی، مراقبت از خود یا self-care را در مرکز توجه مینشاند و حول آن انضباطِ عملیِ ویژهای را ارائه میکند که باید جدی گرفتهشود. فرهنگ سلامت و تندرستی هم درست و غلط و باید و نباید دارد، هم ریشهای در مفاهیمی مثل انرژی و سم زدایی.
آیا این فرهنگ و پیروان پرشورِ آن، تشکیل دهندهی یک دین هستند؟ چه تعریفی از دین در علوم انسانی وجود دارد؟ برای جواب به این سؤال خانم دکتر تارا ایزابلا بِرتُن،[۱] به تعریفهایی که دربارهی دین در علوم انسانی وجود دارد نگاهی کاوشگرانه میاندازد. متنی که خواهید خواند از کتابِ آیینهای عجیب[۲] اخذ شده که خانم بِرتُن در سال ۲۰۲۰ به رشتهی تحریر درآوردهاست. تارا ایزابلا بِرتُن فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد در رشتهی الهیات است؛ از دیگر آثار او میتوان به کتاب “موجودات اجتماعی” اشاره کرد که عنوان کتاب سال نیویورک تایمز را کسب کرده است.
در میان اندیشمندان و محققان توافق فراگیری در تعریف دین وجود ندارد. البته چنان که در ادامه خواهید دید، میتوان بر اساس کارکردهای پدیدهای به نام دین به فهمی فراگیر و ریزبینانه از دین نزدیک شد. فهمی که از اندیشههای علمای علوم اجتماعی و انسانی بهره میگیرد. بنابراین ابتدا این اندیشهها را بررسی خواهیمکرد و سپس به مؤلفهها یا عناصر کانونی پدیدهی دین خواهیم پرداخت.
بگذارید نگاهی بیندازیم به سالها تلاش برای تعریف دین. انسانشناسان و جامعهشناسان سالها تلاش کردند به تعریفی واحد و مشخص از دین دست پیدا کنند. نخستین تعاریف در اوایل قرن نوزدهم ارائه شد. ادوارد تیلور[۳] و جیمز فریزر[۴] ،انسانشناسان قرن نوزدهمی، معتقد بودند که دین ایمانی سازمانیافته به قدرتی ماورائی مانند خداوند است. این تعریف، اما، ادیانی مانند برخی نحلههای آیین کنفوسیوس یا ذن بودیسم را که به خدا یا وجود الهی اذعان ندارند دربر نمیگیرد. تعریفهای بعدی تلاش کردند تا درک ما از دین را فراتر برند.
امیل دورکایم[۵] که او را پدر جامعهشناسی دین میدانند، با نظر به کارآیی دین در کتاب صور بنیانی حیات ذهن در سال ۱۹۱۱ دین را عنصری میداند که افراد جامعه را کنار هم نگه میدارد. او دین را مجموعهای از مناسک و باورها میداند که موجب تقویت هویت گروهی میشود. افراد با شرکت در مراسم نمادین دینی، جوشش و غلیانی مشترک یا همان collective effervescence را تجربه میکنند که باعث همبستگی و پیوستگی آنها میشود.این جوشش در واقع بروز هیجانی و حس همصدایی است که در انجام مناسک جمعی پدیدار میشود.از دید دورکایم این جوشش و غلیانِ مشترک هم علتِ پیدایش جامعه کلیسا است و هم پیامدِ آن و هر بار که این تجربه اتفاق می افتد، افراد عضویت خود را در مجموعهی دینی، تکرار و تقویت میکنند. برای دورکایم محتوای این جوشش و غلیان مشترک و متافیزیکِ آن مهم نبود. او به کاراییِ دین فکر میکرد. خدای عبادت شونده در میانِ جامعه کلیسا را همان جامعهی به هم پیوسته از انسانها میدانست.
حال بیایید به مثال فرهنگِ سلامت و تندرستی بازگردیم. دیده شده است که این جوشش جمعی در میان رکاب زنانِ باشگاه دوچرخهسواریِ سول سایکِل (soul cycle) بهوجود میآید. سول سایکل باشگاهی ورزشی است که رکابزنیِ صبحگاهی اعضایش را فراتر از ورزشی برای سوزاندنِ چربیهای اضافه، بلکه بهعنوان بخشی از سفرِ قهرمانی و وفاداری شورمند به فرهنگ سلامت و تندرستی ترسیم میکند. اعضا گاهی از باشگاه خود به اسم حریم مقدس یا sanctuary نام میبرند، احساس تعلق به باشگاه و عُلقه به همباشگاهیها پیدا میکنند و گهگاه در پی شنیدنِ سخنان انگیزهبخشِ مربیانشان، در حین رکابزنی آرام میگریند. این جوشش جمعی در مکانهای دیگری مانند کنسرت هم دیده میشود. در آنجا هم افراد نمادی مشترک برای ستایش و مناسکی برای تقویت هویت گروهی خود دارند.
اما، محققان دیگر استدلال کردهاند که دین تنها یک چسب اجتماعی نیست و کارایی دین مربوط به ارائهی روایتی منسجم و فهمپذیر از جهان و انسان نیز است. پژوهشگران بعد از دورکایم بر این باور بودند که دین به سؤال «این جهان چه معنایی دارد؟» نیز پاسخ میدهد. پیتر برگر[۶] ، جامعه شناس و الهیدان اتریشی-آمریکایی، بر این باور بود که دین روایتی منسجم و بامعنا از جهان به پیروان خود میبخشد. او در کتاب سایبان مقدس (۱۹۶۷) دین را راهی برای درونیسازیِ تصویری نظاممند از جهان و عمل بر اساس این تصویر تعریف میکند. کارکرد اجتماعی دین نیز معنادهی به زندگی و هویتبخشی به افراد با همین روایت مقدس است.دین، همچون سایبانی مقدس، معنای عالم را به حقیقتی متافیزیکی پیوند میدهد. شرور عالم، نقصها و رنجهای جهان در نگاهی که در آن عرشی الهی با خردی مافوق خرد انسان وجود دارد، قابل تحملتر خواهد بود.
دوباره به فرهنگ سلامت و تندرستی بازگردیم. فرهنگ سلامت و تندرستی با استفاده از زبان «انرژیها» و «سمها» محل شر و بیماری را در محصولات شیمیایی و دارو زدگیِ صنعتی میداند که خود «طبیعی» و «اصیل» ما را مورد تهدید قرار داده است. گرچه فرهنگ سلامت و تندرستی پای وجودهای الهی را بهمیان نمیآورد اما چراییِ وجود شر و رنج را در محیط ما و در بدن ما شرح میدهد و برای مقابله با آن راههایی مانند رکابزنی، حفاظت از پوست و سنگهای ماساژ را پیشنهاد میدهد.
کلیفور گیرتز[۷]، انسان شناس آمریکایی، برای تعریف دین از هر دو مفهوم چسب اجتماعی و معنابخشی به جهان درکنارهم استفاده کرد. گیرتز مانند برگر دین را راهی برای معنادهی به جهان میدانست و مانند دورکایم بر جنبههای اجتماعی آن تأکید داشت. گیرتز در ۱۹۷۳ دین را چنین تعریف میکند:
دین مجموعهای از نمادهاست که با ایجاد مفاهیمی راجع به نظم کلیِ هستی، احساسی نیرومند، فراگیر و ماندگار به انسان میدهد و به این مفاهیم، نمایی چنان حقیقی میبخشد که آن احساس و برانگیختگی بهطور خاصی واقعی جلوه میکند.
همانطور که میبینید او دین را مانند زبانی میداند که در بستری اجتماعی به افراد نظامی معنابخش ارائه میکند.
با این همه، آیا میتوان تعریفی واحد از دین ارائه کرد؟
بیایید کمی از مفهوم شباهتِ خانوادگی ویتگنشتاین[۸] کمک بگیریم. این مفهوم کمک میکند تا بتوانیم از تلاش برای ارائهی تعریفی واحد از دین، فراتر برویم. بر اساس مفهوم شباهتِ خانوادگی ویتگنشتاین، لزوماً عنصر یا عناصری واحد در همهی ادیان وجود ندارد. اما همهی پدیدههایی که آنها را دین مینامیم، کمابیش ویژگیهایی شبیه به یک یا چند دین دیگر دارند. در واقع مؤلفههایی کانونی در تعریف دین وجود دارد که کمابیش در تمام پدیدههایی که به آنها دین میگوییم یافت میشوند. هرچه یک پدیده (مثلاً کلاب طرفداران هری پاتر) از این ویژگیها در خود کمتر داشته باشد، آن پدیده از دین بودن دورتر است و هرچه بیشتر داشته باشد به دین بودن نزدیکتر. تمام ادیان، چه ادیان سنتی و سازمانیافته و چه ادیان نوظهور، چهار مؤلفهی کانونی در تعریف خود دارد: معنایی منسجم ارائه میکنند، برای پیروان خود هدفی مشخص میکنند، حیاتی اجتماعی به فرد میبخشند و پیروانِ آن ملزم به انجام مناسکی خاص هستند. این چهار مورد (یعنی معنا، هدف، حیات اجتماعی و مناسک) چه هستند؟
۱- معنا: دین تصویری کلی از اینکه چرا جهان اینگونه است ارائه میکند. این معنادهی لزوماً به بیان وجود خداوند و حقیقت غایی محدود نیست، بلکه درمورد شکل این واقعیت و جایگاه شر در عالم نیز است. یونانیان و آبای کلیسا نیز درمورد ریشهی رنجها و شرور سخن گفتهاند. اما برخی ادیان جدید بهجای اینکه خیر یا شر را در جایی خارج از جهان بجویند آن را همینجهانی میدانند. موفقترین ادیان جدید، تعبیری شفاف از معناداری جهان بهدست میدهند؛ حتی اگر این معنا الهیاتی نباشد.
۲- هدف: دین علاوه بر معنا باید نقشی برای پیروانش مشخص کند. نوعی هدفمندی که به پیروان این امکان را میدهد تا سبک زندگی و رفتارهای خود را براساس ساختار معنایی مندرج در دین شکل دهند. چه دعوت به کنشگری و اعتراضِ سیاسی و چه دعوت به انجام فعالیت های عام المنفعه و خیریه؛ دینها چهارچوبی به پیروان میبخشند تا از طریقِ آن تصمیمات وجودی یا existential زندگی خود را به هدفی کلی متصل کنند. کلان روایت های دینی توضیح میدهند که چرا جهان چنان است که هست و که یا چه چیزی را باید مقصر نقصها و کمبودها دانست. بر این اساس هدفی معنادار برای عضو به وجود میآید. مثلاً برای رسیدن به منِ اصیل و خالص، عضو فرهنگ سلامت و تندرستی روزهای متوالی را تنها با نوشیدن یک نوشیدنی گرانقیمتِ سم زدا میگذراند.
۳- حیات اجتماعی: دین نه فقط چشمانداز و هدفی شخصی که حیاتی اجتماعی به پیروانش میبخشد. در ادیان سنتیتر، حیات اجتماعی در محیطی فیزیکی مانند کلیسا، مسجد یا معبد محقق میشود؛جایی که پیروان یک دین، همراه با سایر همکیشان خود مجموعهای از مناسک را اجرا میکنند، جشن میگیرند، عزاداری میکنند و در زمان نیاز به یکدیگر کمک میکنند. همکیشان، به نوعی، اعضای خانوادهی فرد محسوب میشوند. کارکرد ادیان جدید که از فضای بدون مرز مجازی هم استفاده میکنند، این است که به فرد احساس تعلق به گروه یا خانوادهای را ببخشد که خود فرد انتخاب میکند. فرهنگ داش مشتیِ موتورسوارانِ هارلی دیویدسون را در نظر بگیرید که چگونه اعضا را دور هم جمع میکند و به آنها حیات اجتماعی میبخشد.
۴- مناسک: مناسک تشریفات رسمی و مناسبتهای مذهبی است که پیروان با شرکت در آن به نوعی جوشش و غلیان مشترک دست پیدا میکنند و به نقش خود در جامعهی دینی عینیت بخشیده و آن را تقویت میکنند و هدف خود را در روایت دینی باز مییابند. شام سَبَت و نماز جمعه از جمله مناسک ادیان کهن است. از جمله مناسک فرهنگ سلامت و تندرستی، ورزش کردن، یوگا، رکابزنی صبحگاهی و مدیتیشن است.
بنابر آنچه گفتیم، به نظر میرسد، ادیان چهار مؤلفهی کانونی دارند. هر چه یک پدیده تعداد بیشتری از این مؤلفهها را در خود داشته باشد، به دین بودن نزدیکتر است: ادیان معنایی منسجم ارائه میکنند، برای پیروان خود هدفی مشخص میکنند، حیاتی اجتماعی به فرد میبخشند و پیروانِ آن ملزم به انجام مناسکی خاص هستند.
[۱]. Tara Isabella Burton
[۳]. Edward Tylor
[۴]. James Frazer
[۵]. Émile Durkheim
[۶]. Peter Berger
[۷]. Clifford Geertz
[۸]. Wittgenstein
پادکست این متن را بشنوید: