روانشناسی دین یکی از زیرشاخههای روانشناسی است و به بررسی دین از ابعاد مختلف از منظر روانشناختی میپردازد. گرچه از دیرباز، روانشناسان درباره دین سخن گفتهاند، اما روانشناسی دین به عنوان یک رشته پژوهشی و دانشگاهی، سابقهای بیش از ۱۵۰ سال در جهان ندارد و زادگاه آن نیز، اروپای مرکزی و آمریکای شمالی است. برخلاف تصور بسیاری، روانشناسی دین ملازم دینداری نیست و بسیاری از روانشناسان دین، در طول ۱۵۰ سال گذشته، نه تنها دیندار نبودهاند، بلکه بعضا ضد دین هم بودهاند. روانشناسی دین، با روانشناسی دینی متفاوت است. روانشناسی دینی، یعنی روانشناسی برآمده از دین و روانشناسی دین، یعنی تحلیل روانشناختی دین که ممکن است مورد قبول دینداران باشد یا نباشد.
برای آشنایی بیشتر با مباحث و موضوعاتی که در حوزه روانشناسی دین بررسی میشوند، یک کتاب مرجع از انتشارات کمبریج را انتخاب کردهایم تا به اختصار فصول و موضوعات محوری آن را مرور کنیم. مرور این کتاب میتواند تصویر بهتری از چیستی روانشناسی دین به دست دهد.
کتاب روانشناسی دین و معنویت نوشته فریزر واتس[۱] در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسیده است. نویسنده کتاب یک روانشناس و پژوهشگر باسابقه و مجرب است که سمت دبیری موسسه روانشناسی کاربردی و دین در دانشگاه کمبریج را بر عهده دارد. فعالیتهای متنوع او باعث شده است که بتواند روانشناسی دین و معنویت را در کتاب حاضر از جنبههای گوناگون به اختصار به بحث بگذارد.
فصول کتاب در سه بخش اصلی تنظیم شدهاند. بخش اول دربردارنده فصولی است که توضیحی کلی در رابطه با چرایی دینداری انسانها میدهند. این فصول از دیدگاههای روانکاوی، روانشناسی تکاملی، علوم اعصاب و علوم شناختی همچون چشماندازی برای تبیین چراییِ دینداری افراد استفاده میکند. بخش دوم مفاهیم و جنبههای مهم و اصلی دین را از نگاه فریزر واتس بررسی میکند که شامل مفاهیمی همچون تجربه دینی، اعمال دینی و مناسک، اعتقادات و معنویت میشود. بخش سوم نیز دربرگیرندهی تفاوتهای فردی در زمینهی دینداری است که به جنبههایی از جمله اثر این تفاوتها در زمینه رشد و تحول دینی، روشهای مختلف دینداری و ارتباط دینداری با مفاهیمی همچون سلامت و خودتنظیمی میپردازد.
از جمله دیدگاههایی که در بخش نخست کتاب بررسی شدهاست، توضیح روانکاوی در باب چرایی دینداری افراد است. روانکاوی فرویدی[۲] از جمله مکاتب روانشناسی است که به تعارضات و پویاییهای درون روانی آدمی در سطح هشیار و ناهشیار میپردازد و رفتار و حالات انسان را بر اساس تجربیات دوران کودکی او توضیح میدهد. این دیدگاه راجع به دینداری نیز نظراتی ارائه میدهد. فروید از دین به عنوان یک پدیده آغشته به امور وهمی یا illusion یاد میکند و اساس دینداری را بر پذیرش خدا به عنوان جایگزینِ روانشناختی پدر تحلیل میکند. البته از فضای ضد دین و معنویتی که در روانکاوی وجود داشته رفته رفته کاسته شدهاست و در نوشتههای روانکاوان جدیدتر از جمله مِیسنِر[۳] و کِرِنبِرگ[۴]، نگاهی تعدیلیافتهتر به دین و معنویت از دید روانکاوانه به وجود آمده است. با وجود اینکه کارل یونگ[۵] مکتب روانتحلیلی را در روانشناسی پایهگذاری و جدایی خود را از فروید اعلام کرد، اکثر اوقات در کتب روانشناسی دین و از جمله کتاب حاضر، آرای او را ذیل روانکاوی بررسی میکنند. برای درک نقطه نظر یونگ در رابطه با دین باید اشاره کرد که او گرچه روانتحلیلگر است اما گام متفاوتی از فروید برداشته و بیان میکند که انسانها در سطح ناخودآگاه جمعی دارای کهنالگوهایی هستند. سپس بیان میکند که تصویر خدا با کهنالگوی خود (self) هماهنگ است و از این مسیر سعی در توضیح چرایی دینداری و معنویت افراد دارد.
فصل دوم از بخش نخست دربردارنده دیدگاه روانشناسی تکاملی و دیدگاه شناختی برای توضیح چرایی دینداری افراد است. روانشناسی تکاملی به پیروی از نظریه تکامل داروین، ویژگیهای آدمی را محصول انتخاب طبیعی و تکامل گونه میداند و معتقد است که این ویژگیها کارکردهایی در جهت تطبیق با محیط و حفظ بقا دارند. با این نگاه، میتوان گفت که در دینداری نیز باید کارکردهایی در جهت تطبیق با محیط و حفظ بقا وجود داشته باشد که باعث شده این پدیده چنین شایع و فراگیر باشد. این کارکرد در دینداری میتواند در سطح فردی یا جمعی باشد. دو نوع دیدگاه در این زمینه وجود دارد. دیدگاه اول بیان میکند تجارب رازآلودی که در رواج یافتن دین موثر بودهاند، ذاتی انسانها و محصول مستقیم تکامل هستند. دیدگاه دوم بیان میکند که دین محصول مستقیم تکامل نیست؛ بلکه محصول جانبی آن است. بدین معنا که دین سوار بر سازوکارهایی از روان آدمی شدهاست که برای موارد و موضوعات دیگری تکامل یافتهاند. البته برخی روانشناسان نیز این دو دیدگاه را ترکیب کردهاند.
چشمانداز بعدی که نویسنده با استفاده از آن سعی در توضیح چرایی دینداری انسانها دارد، علوم اعصاب است. علوم اعصاب، احساسات، اعتقادات و رفتارهای آدمی را در سطح کارکردهای سلولهای عصبی (نورونها) بررسی میکند. برای فهم نگاه علوم اعصاب به چرایی دینداری در انسانها باید این نکته را متذکر شد که علوم اعصاب از روشهای مختلف تصویربرداری از مغز استفاده میکند تا به جستجوی مکانیزم دینداری در سیستم عصبی بپردازد. این روشها شامل MRI[6] ،FMRI[7] ،MEG[8] ،EEG[9] ،TDCS[10] و غیره هستند که سعی در شناسایی فعالیتهای مناطق مختلف مغز در حین مواجهه با موضوعات دینی یا انجام رفتارهای دینی دارند.
کتاب در بخش دوم جنبههای مختلف دین را از نگاه روانشناختی بررسی میکند. یکی از این جنبهها تجربه دینی است. مطالعه تجربه دینی در آثار ویلیام جیمز[۱۱]، روانشناس و فیلسوف شهیر آمریکایی، به وضوح به چشم میخورد. نکتهای که قابل توجه است، این است که بر اساس پژوهشها حدود یک سوم مردم جهان تجربیاتی رازآلود و معنوی/دینی را از سر میگذرانند و پژوهشگران این تجربیات را به صورت کیفی و پدیدارشناسانه مطالعه میکنند. دو گونه نگرش به تجربیات دینی وجود دارد. نگرش نخست این است که باید بیشتر به چارچوب تفسیریای که تجربه دینی در آن معنا میشود، توجه شود. نگرش بعدی برای اصل تجربه دینی و کیفیات ذاتی آن اهمیت بیشتری قائل است. بحثی که در این میان وجود دارد، تاثیر فرهنگ است که مطالعات زیادی در مورد آن انجام شدهاست.
جنبه بعدی، اعمال دینی و مناسک است. در رابطه با این جنبه روانشناسی بررسی میکند که برای مثال دعا کردن، بخشندگی، و مناسک و آیینهای دینی چگونه بر روان آدمی تاثیر میگذارند. مثلاً آیا ممکن است دعا مانند رواندرمانی عمل کند که طی آن فرد در خلال یک گفتگو یا رابطه امن به بازتاب درونیات خود بپردازد؟ به عنوان نمونه دیگر، برخی از پژوهشگران شرایطی را بررسی میکنند که در آن مناسک دینی افراد را به حالت روانشناختی غرقگی یا flow میبرند.
در بخش سوم فصول کتاب، مهمترین موضوعی که بررسی میشود این است که انسانها در نوع دینداری خود متفاوت هستند. به عبارتی نوع دینداریها و رفتارهای دینی الزاماً شبیه به هم نیستند و این تفاوتهای فردی و البته محیط است که دینداریها را از هم متمایز میکند. مثلاً روانشناسی دین به تفاوتهایی بین نحوهی دینداری قوم-محور و نحوه دینداری فردگرا اشاره دارد. همچنین روانشناسی دین تفاوتهای ادراک افراد از مضامینی مثل خدا و موضوعات دینی را در میان گروههای سِنی مختلف بررسی میکند. دینداری و معنویت در کودکان از دیگر موضوعات این بخش است. در این بخش بیان میشود که ممکن است نوع و میزان دینداری افراد با توجه به رابطهی دلبستگیشان با والدین و میزان دینداری آنها رابطه داشتهباشد. پژوهشگران با تلفیق گرایشهای دینی و نظریهی دلبستگی در روانشناسی، سعی در ارائه توضیحاتی در رابطه با دینداری کودکان دارند. موضوع مهم بعدی در این حیطه، بررسی رابطه بین سن و جنسیت افراد و دینداری از نگاه روانشناسی است. برای مثال با افزایش سن، اقبال به سمت دین نیز بیشتر میشود و میزان دینداری در زنان بیشتر از مردان است.
موضوع دیگری که فریزر واتس به آن اشاره میکند، مسئلهی یکپارچهسازی درمان برای مواجهه با درمانجویان دیندار است. او بیان میکند که بسیاری از درمانگران که خود دیندار نیستند، ممکن است در مواجهه با درمانجویان دیندار، دیدگاهی همدلانه نداشته باشند و از این جهت در رابطهی درمانی خللی ایجاد شود. موضوعات و حالات مرتبط با دینداری و معنویت ممکن است در برخی علت و در برخی راه درمان بالقوهی مشکلات روحی روانی باشند. بنابراین پژوهشگران میکوشند وجه ارتباط دین و درمان را شفافتر سازند.
تلاش این نوشته بر آن بود که با مرور کتاب فریزر واتس، تصویری کلی از مباحث مطرح در روانشناسی دین ارائه کند. هرچند ریز موضوعاتی که در روانشناسی دین بررسی میشوند، بسیار گستردهتر از مواردی است که در این مرور به آنها اشاره شد. همچنین هرکدام از دیدگاهها و رویکردهایی که در این نوشتار به آن اشاره شد، بحث تفصیلی میطلبند. تلاش مجموعه روا آن است که به تدریج گزارشهای تفصیلی از دیدگاههای روانشناسان مختلف در مورد دین را تهیه و در اختیار مخاطبان عزیز قرار دهد.
پینوشت:
[۱] Fraser Watts
[۲] Sigmund Freud
[۳] Meissner
[۴] Otto F. Kernberg
[۵] Carl Gustav Jung
[۱۱] William James