پیش از این و در قسمت اول از گزارش فصل «فروید و دین» از کتاب نهُ نظریه درباره دین[۱]، مختصری از زندگی شخصی و شغلی فروید و نیز اصول نظریات روانکاوی فروید ارائه شد. در قسمت دوم از این گزارش، تمرکز بیشتری بر دیدگاههای فروید درباره دین خواهیم داشت.
بعد از اینکه فروید ایدۀ روانکاوی را ارائه داد، دین را موضوع مهمی برای مطالعه درنظر گرفت. وی در کودکی آشنایی مختصری با آموزههای یهودیت داشت. خانواده او درکل دیندار نبودند اما او به خوبی با داستانها و متون انجیل عهد عتیق آشنایی داشت. همچنین از طریق آشنایی با زندگی افراد کاتولیک در وین و مطالعات خود در تاریخ و تمدن غرب، اطلاعات خوبی از مسیحیت بهدست آورده بود. علاوه بر این دو، در مشاهداتش از مراجعانش بین ایدههای دینی از یک سو و روانرنجوریها و مسائل آنها از سوی دیگر ارتباطاتی میدید. خود فروید در سراسر عمرش به هیچ دینی پایبند نشد، به طوری که نویسندگان زندگینامهاش از او به عنوان یک انسان «ذاتا» خداناباور یاد میکنند. فروید دلیلی برای باور به خدا نیافت و هیچ ارزش و هدفی را در مناسک دینی پیدا نکرد. از نظر او باورهای دینی از آن نوع اندیشههای صحیحی که منجر به فهم حقیقت درباره جهان میشود؛ نبود. او مطمئن بود که باورهای دینی خرافیاند، اما در عین حال میگفت که محتوای این باورها جالب و قابل توجه است و سوالات مهی را درمورد طبیعت انسان برمی انگیزد. یکی از سوالات این است که چرا با وجود غیرعقلانی بودن این باورها، باورمندان و ملتزمان پرشوری برای آنها وجود دارد؟ اگر دین واقعا عقلانی نیست مردم چگونه دینداری را کسب میکنند؟ فروید برای پاسخ به این سوالات دلایلی بیان میکند و اعتقاد دارد از طریق روانکاوی میتواند به این سوالات پاسخ دهد.
در اولین مقالهای که از فروید درمورد دین چاپ شد، عقاید ابتدایی فروید درمورد دین را مییابیم. عنوان این مقاله، اعمال وسواسی و مناسک مذهبی است.[۲] مشاهدات او بین اعمال دینی و رفتار بیماران روانرنجور شباهتهایی وجود داشت. مثلا هم مراجعان وسواسی و هم دینداران به انجام اعمال به شکل آیینی و ساختارمند علاقه دارند. در ساختار روانی هر دو گروه احساس گناه وجود دارد و این احساس گناه با انجام دقیق و کامل آیینها و یا رفتارهای وسواسی کمی بهبود مییابد. فروید همچنین در رفتارهای آیینی و وسواسی هر دو گروه، ارتباطی با سرکوب غرایز اولیه انسان مشاهده کرد: روانرنجوری وسواسی از سرکوب سائقهای جنسی حاصل میشود. دین، شبیه به روانرنجوری است و آنچه در دینداری اتفاق میافتد این است که نیازها و آرزوهای خودمرکز و غرایز خودخواهانه سرکوب میشوند. بنابراین همانطور که نتیجۀ سرکوب جنسی روانرنجوری وسواسی است، دین هم به نوعی روانرنجوری وسواسی جهانی و در سطح اجتماعی، خواستار سرکوب غرایز است.
از این مقایسه، ایدهای نمایان میشود که زیربنای تمام نظریات فروید درمورد دین است. در نگاه او رفتار دینی همیشه مشابه با بیماری روانی است .همچنین، مفاهیمی که برای توضیح دین مناسباند، همان مفاهیم مورد استفاده در روانکاوی هستند. تمام سه کتاب فروید درمورد دین، به طرق مختلف این رویکرد را دنبال میکنند.
در ادامه این نوشته و مطالب بعدی در رَوا، به بررسی کوتاه این سه کتاب میپردازیم.
فروید این کتاب را یکی از بهترین کتابهای خود میدانست. او در این کتاب از مفاهیم روانکاوی استفاده میکند و ضمن توصیفی روانشناختی از انسانهای اولیه، توضیح میدهد که چگونه از دید او دینداری از توتمیسم انسانهای اولیه سربرآوردهاست. او در این کتاب مانند کتب دیگر آن دوره، از رویکرد تکاملی استفاده میکند. علاوه بر تکامل زیستی به ایدههای عمومی که در زمینه تکامل اجتماعی و تکامل فکری نیز وجود داشتهاست اشاره میکند. فروید این ایده را در میان میآورد که تکامل فقط در فیزیک و جسم انسان نبوده بلکه جنبههای روانی انسان را نیز دربر داشتهاست و روان بشر نیز مانند جسم او تکامل یافتهاست.
او همچنین بیان میکند که همانطور که ما میتوانیم سرنخهایی از شخصیت فرد بالغ را در کودکی او ردیابی کنیم، در فرهنگهای گذشته هم سرنخهای مهمی دربارۀ طبیعت و ویژگیهای تمدن امروزی و محصولات فرهنگی، از جمله دینداری میتوان یافت. فروید معتقد است نه تنها در تمدنهای پیشین، بلکه در انسانها و فرهنگهای پیشاتاریخی و اجتماعات انسانهای اولیه و نیاکان ما که نزدیک به حیوانات دیگر بودهاند نیز میتوان سرنخهای فرهنگ، از جمله دینداری را مشاهده کرد.
با این مقدمه، فروید به سمت دو رفتار از رفتارهای انسان های اولیه میرود که ممکن است برای انسان مدرن عجیب باشد ولی در شکلدهی دینداری نقش داشتهاند: استفاده از توتمها و داشتن تابوها.
معمولا قبائل، خود را با جاندار یا گیاهی مرتبط میدانستند. این جاندار یا گیاه، شی مقدس یا توتم قبیله نامیده میشد. اگر توتم حیوان باشد، کشتن و خوردن آن حیوان ممنوع است و اگر گیاه باشد، نیز خوردن آن ممنوع است. بنابراین توتم، تبدیل به شیء مقدس ممنوعه یا همان تابو میشود. اما چرا قبایل اولیه توتم داشتند و چرا کشتن یا خوردن توتم، تابو بوده است؟
فروید میگوید اگر درست باشد که ما ادامه نسل نخستی ها هستیم و با میمون ها جد مشترک داریم، اولین انسانها باید گروههایی باشند که زیستشان مانند نیاکان حیوانی خود بوده و در گلهها و گروههایی زندگی میکردند که مجموعه ای از خانوادههای پرجمعیت (زنان و کودکان) بودند که تحت سلطه یک مرد قدرتمند قرار میگرفتند. در این گروهها احساس امنیت، وفاداری و عاطفه وجود داشت؛ اما برای مردان جوان قبیله، علاوه بر احساس امنیت و وفاداری، مساله رشک و حسد به رئیس قبیله هم وجود داشت. با اینکه آنها از مرد قبیله حساب میبردند، گرایشات جنسی نسبت به زنها احساس میکردند اما باید این گرایشها را سرکوب میکردند چون تمام زنان تحت سلطه پدر قبیله بودند و فقط او اجازه ارتباط جنسی با آنها را داشت. در این موقعیت کشمکش و تضادی درونی ایجاد میشود: نیاز به امنیت و آرامش که از طریق حضور در گله و قبیله ایجاد میشود و در عین حال، نیازهای جنسی که سرکوب میشود و آنها را سوق میدهد تا کاری درمورد آن انجام دهند. این وضعیت روانی ناگزیر به این منجر می شود که در قبائل اولیه مختلف، پسران جوان متحد شوند و بعد از کشتن پدر قدرتمند و خوردن جسد او(بعلت رواج همنوعخواری) همسران او را تصاحب کنند.
در ابتدا این قتل باعث آزادی و شعف بود اما مدتی بعد باعث اندیشههای گناه آلود و عذاب وجدان شد، ضمن این که اوضاع قبلیه نابسامان شد و کسی نبود که قدرت برتر داشته باشد. همه اینها باعث شد که پسران قبیله به دنبال جایگزین پدر باشند. پسرانی که نادمانه در پی جبران و احیای پدر از دسترفته بودند، یک توتم حیوانی یا گیاهی شبیه یک سمبل و جایگزین برای پدر ایجاد کردند و موافقت کردند که توتم را عبادت کنند و او را بزرگ بدارند و قسم یاد کردند که او را نکشند و از توتم، تابو ساختند. به مرور زمان، این قاعده به کل قبیله تعمیم یافت و جزو دستورات همگانی و اخلاقی شد.
احساسات قدرتمندی از این دست، که مرتبط به احساس گناه بودند، دومین تابو را ایجاد کردند که آن ممنوعیت زنا با محارم بود. پسران پشیمان از عمل خود بودند و متوجه شدند که گرفتن همسران پدر تنها موجب اختلافات و تعارضات جدید بین خودشان میشود. بنابراین توافق کردند که نوعی از قوانین و فرمانهای جدید بین خود ایجاد کنند. قانون این بود که هیچکس نباید زنان پدر خود را به همسری بگیرد. برای اینکه برادران بتوانند کنار یکدیگر زندگی کنند، باید همسران خود را از بیرون قبیله اختیار کنند تا اختلافی بینشان ایجاد نشود.
موضوع دیگری که فروید توضیح میدهد این است که گرچه توتم مقدس است و جایگاه ویژهای دارد، پس از مدتی، اعضای گروه با هم جمع شده و در طی مراسمی توتم را کشته و گوشتش را میخورند. از نظر روانکاوی این مسئله مهم است، چرا که قربانی کردن توتم را میتوان جشن و مراسمی در نظر گرفت که در آن، افراد اجتماع به نوعی داستان اولیه قتل پدر را احیا و یادآوری میکنند؛ پدری که توتم جایگزین آن شد و تبدیل به خدای قبیله شد و نقش مهمی در ساماندهی مجدد قبیله ایفا کرد.
در این مراسم پسران به طور عمومی علاقه خود به پدر را دوباره نشان میدهند و بهطور ناهشیار نفرتی که از دست شستن از خواستههای جنسی برایشان ایجاد شدهبود را تخلیه میکنند. بنابراین قربانی کردن توتم به نظر چیزی است که بر داستان تاریخی قتل پدر صحه میگذارد. این قتل، جرمی است که در اوان کودکی نوع بشر اتفاق افتاده است. قربانی کردن توتم، زندهداشت و احیا کردن تاریخی است که در کودکی بشر اتفاق افتاده و عقده ادیپ را شکل دادهاست و در آن احساسات دوگانه آدمی بروز پیدا میکند.
منظور فروید از عقده ادیپ، احساس دوگانه و متعارضی است که هر کودکی آن را تجربه میکند. از نظر فروید، کودک از یک سو تمایل به والد جنس مخالف خود دارد، یعنی دختر متمایل به پدر است و پسر متمایل به مادر. اما این تمایل به جنس مخالف، از سوی جنس موافق، ممنوع اعلام شده است و با مجازات همراه است. مثلا پسر در رقابت با پدر، به دنبال تصاحب مادر است و میخواهد مادر را از آنِ خود کند، اما پدر چنین اجازه ای نمیدهد. بنابراین، پسر در عین حال که به پدر نیاز دارد و او را دوست میدارد، به او حسادت میورزد و از او میهراسد تا مبادا مجازات شود. در نتیجه احساس دوگانه و متعارضی نسبت به پدر شکل میگیرد که در حقیقت یک گره یا عقده روانی است. فروید این عقده را عقده ادیپ می نامد که نامش برگرفته از یک افسانه یونانی است.
فروید معتقد است که نه تنها هر کودک در زندگی شخصی خود عقده ادیپ[۴] را تجربه میکند، بلکه اگر جامعه بشری را به مثابه یک فرد تصور کنیم که تاریخ اولیه بشر، دوران کودکی آن باشد، تجربه عقده ادیپ در کودکی تاریخ بشر هم اتفاق افتاده است. منظور فروید همان ماجرای قتل پدر است که ناشی از عقده ادیپ فرزندان قبیله نسبت به پدر است. بنابراین ما هم عقده ادیپ تاریخی داریم که منشاء قتل پدر اولیه است و هم عقده ادیپ فردی داریم که هر کودکی تجربه میکند. حمله فرزندان پسر به پدر و قتل او جرمی است که هزاران سال و شاید دهها هزار سال پیش از افسانه یونانی ادیپ اتفاق افتاده است. وقتی این قتل اتفاق میافتد، میزان زیادی احساس گناه و رسومی برای کنار آمدن با این احساس گناه شکل میگیرد.
در سطح فعالیتهای خودآگاه ذهن، اعضای قبیله حیوان توتم را با پدر مقتول یکسانانگاری کردهاند و با فرایند فرافکنی او را در وضعیت خداگونه نشاندند. آن ها اذعان میکنند که همه فرزندان او هستند و تبعیت و پیروی خود را به وسیله خوردن گوشت توتم و دوری از خواستههای جنسی خود ابراز میکنند.
اما فروید معتقد است که در لایه های عمیقتر ناخودآگاه، عکس این مسئله وجود دارد، چراکه اساس مراسم قربانی توتم بر این است که همان رفتار و عمل اصلی که رفتاری سرکشانه بوده و موجب قتل پدر شده را احیا و بازسازی میکند. از رهگذر این بازسازی احساس نفرت و سرخوردگی که از سرکوب و انکار آرزوهای ادیپی و جنسی به وجود آمده بود تخلیه میشود. این بدان معناست که مراسم قربانی توتم، در باطن خود، تکرار قتل پدر است.
فروید میگوید، وقتی این داستان و احساسات متعارض و متضاد را در بستر ادیان و به شکل معاصر، مثلا در مورد مسیحیت، بررسی کنیم، شاهد این هستیم که عیسی مسیح (به عنوان نمادی از فرزند خداوند یا یکی از برادرانی که در قتل پدر نقش دارد) بعنوان مجازات عمل جمعی قتل پدر فدا میشود. این داستان یادآور مجازات جرم اولیه است. در عین حال اگر عیسی مسیح یکی از برادران سرکش و قاتل است، گرامیداشت او میتواند به معنی گرامیداشت این تمرد و سرکشی نیز باشد که نشان از مقاومت افراد در برابر سرکوب و تلاش برای آزادی است. احساس دوگانه (شرم و آزادی) در اینجا نیز وجود دارد.
بنابراین فروید در کتاب توتم و تابو، نتیجه میگیرد سر منشا باور به خدا، در عقده ادیپ قابل جستجو است. جایی که احساسات دوگانه و متعارض وجود دارد که به گناه کبیر اولیه بشر منجر میشود و پس از آن پدر را در جایگاه خداوندی میبیند و به او قول میدهد که از گرایشات جنسی خود اجتناب کند تا از این طریق خود را در خدمت پدر نشان دهد.
تحلیل فروید از مناسک دینی به مثابه رفتار روانرنجورانه و ریشهیابی باور به خدا در عقده ادیپ و ماجرای تاریخی کشتن پدر در قبیله اولیه که در کتاب توتم و تابو آمدهاست، از جهات مختلف تاریخی و روانشناختی و نیز مطالعات مردم شناختی، از سوی مورخان، روانشناسان و مردم شناسان نقد و بررسی شده است. خصوصا مورخان و مردم شناسان درباره اصل وقوع قتل پدر در قبایل اولیه تردید کرده اند و نظریه فروید را دارای شواهد تاریخی ضعیف می دانند. در پادکست نهاییِ گزارش فصل فروید و دین از کتاب نه نظریه درباره دین، به این نقدها خواهیم پرداخت، اما پیش از آن و در پادکست بعدی، گزارشی از دیدگاههای فروید درباره دین از دو کتاب آینده یک پندار و موسی و یکتاپرستی را تقدیم خوانندگان روا خواهیم کرد.
با ما در روا همراه باشید.
پینوشت:
[۱] Pals, D. (2014). Nine theories of religion. Oxford
[۲]Freud, S. (1971). Obsessive actions and religious practices (1907)
همچنین گزارش رَوا در باب این مقاله : لینک
[۳]Freud, S. (2012). Totem and taboo. Routledge.
[۴] Oedipal complex