در نخستین مطلب مربوط به روانشناسیِ خشونت و دین به سراغ ارتباط تاریخی دین و خشونت و عوامل احتمالی خشونت دینی رفتیم. اپیزود حاضر و دو اپیزود بعدی خشونت دینی برداشتهایی هستند از مقالهی «چشماندازهای تجربیِ دین و خشونت»[۱] نوشتهی جاشوا دیوید رایت[۲] و یولی خو[۳] که نگاهی تجربی به دین و خشونت میاندازند. در رویکرد «دین به عنوان علت ارتکاب به خشونت» شاهد این ادعاییم که باور دینی بیش از باورهای سکولار فرد را مستعد ارتکاب به خشونت میکند. اما آنچه در چندشمارهی باقی از خشونت دینی به آن میپردازیم این پرسش است که آیا «چیزی» منحصراً دینی منجر به این خشونتورزیها میشود یا ریشههای این گرایشها را میتوان در تمامی گروهها، حتی انواع ضددین، هم پیدا کرد؟ رایت و خو با مرور پیشینهی پژوهشیِ دین و خشونت، به ما در یافتن پاسخ کمک میکنند. با ما در رَوا همراه باشید.
چشماندازهای تجربیِ دین و خشونت
در تاریخ هفتم ژانویهی ۲۰۱۵، بنیادگرایان مسلمان، دوازده نفر را در دفتر هفتهنامهی شارلیِ[۴] فرانسه، به قتل رساندند. به دنبال این حادثه، نیکولاس کریستوف[۵]، از روزنامهی نیویورک تایمز، این سؤال را مطرح کرد که «آیا اسلام خصیصهای دارد که منجر به خشونتورزی سنگدلانه میشود؟» این پرسش حکایت از دیدگاهی فراگیرتر در گفتمان مدرن داشت که معتقد است گروههای دینی بیش از از همتایان سکولار خود مستعد اِعمال خشونتاند. چارلز کیمبول[۶]، پژوهشگر سکولارِ دین، مدعی است که «دین، بیش از هر نهادِ بشری دیگری، در طول تاریخ، عامل جنگافروزیها، کشتارها و رفتارهای شرورانه بودهاست.» هکتور آوالوس[۷] نیز میگوید، گروههای دینی، در مقایسه با گروههای سکولار، «ذاتاً مستعد اِعمال خشونتاند». چندتن از نخستین چهرههای روانشناسی نیز ماهیت خشونتآمیز گروههای دینی را مورد توجه قرار داده بودند؛ زیگموند فروید در این رابطه میگوید:«هرچند دینی خود را دین رحمت و مهربانی معرفی کند، نسبت به کافران به خود، خشن و نامهربان است. اساساً تمام ادیان، نسبت به پیروان خود مهربان و رحیم و نسبت به افراد غیرخودی خشن و بیتحملاند.»
واضح است که دین ممکن است تحت شرایطی با خشونت پیوند بخورد؛ اما این باور عمومی و رایج مبنی بر استعداد بیشتر دین در خشونتورزی چنین میگوید که «ادیانی مانند مسیحیت، اسلام و سایر ادیان، بیش از نهادها و آرمانهای غیردینی یا سکولار گرایشهای خشونتورزانه دارند.»
در این اپیزود و دو اپیزود مرتبط بعدی ما به دو پرسشِ کلی میپردازیم. نخست، دین و خشونت تا چه اندازه به یکدیگر مرتبطند؟ و در ثانی، آیا ارتباط میان دین و خشونت ناشی از برخی خصایصِ منحصر بهفرد ادیان است یا بیشتر برآمده از فرایندهای روانشناختیِ کلیترِ درگیر در پویاییهای گروهی است که در مورد گروههای سکولار نیز صدق میکند؟ برای پاسخ به این پرسشها بهسراغ دادههای نظاممند و تکرارپذیرِ پژوهشهای همبستگی، آزمایشی و طولی انجام شده در حوزهی رابطهی میان خشونت و دین رفتهایم.
دین و ارتباطات درونگروهی
گروهها تابع اصول اجتماعی- روانشناختی رفتار گروهیاند و دین نیز بهعنوان یک گروه اجتماعی از این قاعده مستثنی نیست. یکی از این اصول بر این نکته اشاره دارد که در زمان تأکید بر تفاوت میان گروه خودی و غیرخودی، همبستگی اعضای گروه خودی افزایش یافته و دیگری حقیر و ناچیز شمرده شود. همچنین با تهدید باورهای اساسی گروهها، این واکنشها تشدید هم میشوند. در ادامه به هریک از مفاهیم یاد شده به تفصیل خواهیمپرداخت.
همبستگی گروه خودی و ناچیزپنداری گروه غیرخودی
نمادها و قیود اجتماعی وضع شده بهدست دین، هرچند سیال و انعطافپذیر، افراد و هویت گروهی را به سمت تعارض و گاهی خشونتِ درون و میان گروهی سوق میدهند. حتی شباهت حداقلی میان اعضا کافی است تا همبستگی گروه خودی افزایش یافته و تعارض با گروه غیرخودی رشد یابد. هدف اصلی رفتار گروهی ایجاد و حفظ نوعی هویت گروهی مستقل و نگاهداشت تفاوتی معنادار میان گروه خودی و غیرخودی و ایجاد احساس برتری در گروه خودی است.
زمانی که این هویت گروهی و احساس تفاوت و برتری تهدید شود، احتمالاً میان گروهها تعارض ایجاد میشود. تروریسم تندروان اسلامی نیز میتواند ناشی از همین فقدان هویت فردی و دستیازیدن به هویتِ جمعی برای جبران این فقدان، با پیوستن به گروههای تروریستیِ تندروی اسلامی باشد؛ همچنین میتواند نمودی از «گرایش مزمن به تضادیابی میان گروهها» باشد که برآمده از در اقلیتبودگی و پررنگشدن هویت جمعی است. پررنگشدن هویت جمعی و تهدیدِ ادراک شده نسبت به این هویت، میتواند تعارضات بینگروهی را افزایش داده و منجر به بروز رفتارهای انتقامجویانه شود.
هفتهنامهی شارلی، چندی پیش از حملهی مسلمانان بنیادگرا، کارتونهای برآشوبندهای راجع به پیامبر اسلام، حضرت محمد، منتشر کردهبود. این هفتهنامه پیش از بمبگذاریهای سال ۲۰۱۱ نیز دست به چنین اقداماتی زده بود. این مثالی مناسب است از شرایطی که طی آن، هویت گروهی و ارزشهای گروه خودی تهدید شده و این تهدید منجر به بروز رفتار خشونتآمیز برای صیانت از این هویت میشود.
تهدیدِ هویت جمعی حتی میتواند بهعنوان تهدید علیه خود نیز تلقی شود؛ بهخصوص زمانی که این هویت جمعی برای فرد پررنگ و بااهمیت است. تأثیر این تهدید را میتوان به تلخیص چنین بیان کرد «زمانی که افراد رویدادی را تهدیدکنندهی هویتِ خود تجربه میکنند، ممکن است واکنش هیجانی نشان داده و به سادگی توسط رهبران خود به سمت رفتار خشونتآمیز، سوق داده شوند.» تهدیدِ هویت دینی، بر میزان خشم و پرخاشگری افراد در پاسخ به تهدیدِ هویت دینی میافزاید.
واکنشهای پرخاشگرانه از این جهت بروز میکنند تا ارزشهای هویت اجتماعی فرد را در واکنش به تهدید این ارزشها، حفظ و تقویت کنند. هویتیابی عمیق با گروه خودی میتواند باعث بروز واکنشهایی از جمله ناچیزپنداری گروه غیرخودی و همگن و یکسانپنداری گروه خودی یا درونیسازی بیش از حد تفکرات قالبی رایج راجع به گروه خودی (شبیه کردن خود به آنچه جامعه راجع به گروهمان میپندارد)، در زمان تهدید شود. در مطالعهای در همین راستا که روی دانشجویان مسیحی و مسلمان انجام شده بود، نشان داده شد که در صورت پررنگ بودن هویت دینی برای فرد، در زمان تهدید این هویت با دستکاری آزمایشگر، دانشجویان خشم بیشتری را تجربه کرده و بیشتر میل به تلافی خواهند داشت. در پژوهش دیگری که روی نمونههای پروتستان، کاتولیک، یهودی و مسلمان انجام شده بود، نتایج حکایت از آن داشتند که تهدید هویت دینی در میان پروتستانها، کاتولیکها و یهودیان با نگرش منفی به گروه غیرخودی ارتباط دارد. همچنین تهدیدهایی که از جانب مسلمانان متوجه مسیحیان نروژی و آمریکایی شده بود، با افزایش حمایت ایشان از طرحهای ضدمسلمانی رابطه داشت. تهدید هویت مسلمانان نیز منجر به افزایش نگرش ضدغربی در این افراد میشود. البته پژوهشها حاکی از آن است که تهدید هویت جنسیتی و ملی افراد نیز نتایج مشابهی در پی خواهد داشت و باتوجه به این نتایج میتوان گفت که این واکنشها نه خاص و منحصر به دین بلکه بخشی از هویت اجتماعی، بهصورت کلی، است. در پژوهشی که به ترتیب به هویت ملی و دینی افراد توهین میشد و گروهی دیگر، به عنوان کنترل، نیز در مکالماتی خنثی شرکت میکردند، گروهی که هویت ملیشان تهدید شده بود واکنشهای خشونتآمیزتری از گروه کنترل که در مکالمات خنثی شرکت کرده بودند و گروهی که به هویت دینیشان توهین شده بود، نشان دادند.
در پی حملات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک، پژوهشگران پیمایشی ترتیب دادند تا بدانند افراد تا چه میزان این حملات را توهینی به مقدسات میدانند. نتایج نشان داد که هرچه افراد اعتقاد بیشتری به این امر داشته باشند، بیشتر ممکن است با حملات هستهای و استفاده از سلاحهای بیولوژیک علیه کشورهای متخاصم، موافق باشند. همچنین باور بیشترِ مسیحیان به توهین یهودیان نسبت به دینشان، با تعصب و پیشداوری بیشتر علیه یهودیان رابطه دارد.
از طرفی، هرچه دولتها گروههای دینی را محدودتر کنند، خشونت دینی در این مناطق فزونی میگیرد؛ در مناطقی که بیشترین محدودیت علیه گروههای دینی اعمال شدهاست، آمار وقوع خشونت، بهخصوص خشونتهای دینی، در بالاترین حد است. پژوهشها نشان دادهاند که درهمآمیختگی هویت افراد با هویت دینی یهودی بودن، نه با تعلق به کشور اسرائیل، با حمایت ایشان از حملات این دولت به فلسطینیان رابطهی مثبت دارد. نتیجهی مشابهی که از پژوهش روی درهمآمیختگی هویتی با گروههای سکولار و رابطهی رفتارهای گروهپسندانهی افراطی و خشونت، بهدست آمده نشان داده است که اثر درهمآمیختگی هویت بر گرایش به خشونت، خاصِ گروههای دینی نیست.
پژوهشهایی نیز انجام شده که راجع به تأثیر تهدید هویت گروهی بر افزایش همبستگی گروه خودی و ناچیزپنداری گروه غیرخودی، تردید کردهاند. در پژوهشی که بر دو گروه مسیحیان و آتئیستهای بریتانیایی انجام شدهبود، نتایج نشان دادند که تهدید هویت گروهی، اگرچه با افزایش احساسات مثبت نسبت به گروه خودی رابطه دارد، هیچ اثر معناداری بر احساسات افراد راجع به گروه غیرخودی ندارد. البته علیرغم نتیجهی این پژوهش، وِفاقی عمومی در پیشینهی پژوهشی وجود دارد که بهطور کلی، در زمان تهدید، خشونت علیه گروه غیرخودی افزایش پیدا میکند. کارن آرمسترانگ چنین میگوید که «تمام جنبشهای بنیادگرایانهی مسیحی، یهودی و مسلمانی که من بررسی کردهام، برآمده از این هراس بودند که نهادهای سکولار یا لیبرال بهدنبال نابودی دین و آیین ایشاناند.» بنابراین میتوان چنین گفت که اگرچه تهدید هویت دینی افراد میتواند منجر به بروز رفتارهای خشونتآمیزِ ایشان شود، این تأثیر نه خاص و منحصر به گروههای دینی، بلکه محصول فرایندهای روانی- اجتماعی رفتار گروهی است. بنابراین، پرسش نخستین ما که آیا خصیصهای منحصراً دینی وجود دارد که به خشونتی فراتر از تمایز گروهها، همبستگی گروه خودی و ناچیزپنداری گروه غیرخودی که در گروههای اجتماعی سکولار هم دیده میشود، بینجامد همچنان پاسخی قطعی دریافت نکردهاست. اما آیا ممکن است نوع خاصی از دینداری با ارتکاب به خشونت بیشتر رابطه داشته باشد؟
به دنبال کشتار هفتهنامهی شارلی و در پاسخ به پرسشی که نیکولاس کریستوف مطرح کردهبود، رایت پژوهشی تدوین کرد تا علت حضور پررنگتر اسلام را در مسئلهی تروریسم دینی بررسی کند. در مطالعهای که روی ۵۲۰۰۰ دیندار از ۵۹ کشور دنیا انجام شده بود، مشاهده شد که مسلمانان بیش از پیروان سایر ادیان، ازجمله پروتستانها، کاتولیکها، هندوها و یهودیان، باورهای بنیادگرایانه دارند. رابطهی میان بنیادگرایی و رفتار خصمانه، رابطهای شناخته شدهاست: هرچه گروهی بنیادگراتر باشد، بیشتر مرتکب رفتار خصمانه علیه گروه غیرخودی، میشود.
کشورهایی با اکثریت مسلمان، سهم بیشتری از جنگهای داخلی دارند و این آمار در سال ۲۰۱۲ به اوج خود رسید. اما آیا به راستی بنیادگرایی علت اصلی خشونتورزی است و یا اینکه تنها منجر به افزایش شدت واکنش به تهدید علیه هویت گروهی میشود؟ رایت در یکی از نتیجهگیریهای پژوهش خود عنوان میدارد که احتمالاً مسلمانان به دلیل سطوح بالاتر بنیادگراییشان، بیش از گروههای دینی دیگر، مستعد ارتکاب به خشونت به دستور دین علیه کفارند؛ اما این نتیجه همچنان باید از نظر تجربی بررسی شود.
گروههای سکولار هم ممکن است باورهای بنیادگرایانه داشته و در نتیجهی این باورها دست به خشونت بزنند. برای نمونه، تفکرات بنیادگرانه که در هر دو حزب راست و چپ سیاسی افراطی دیده میشود و تروریسم محیطزیستی[۸]ارتباطی با ایدههای مذهبی ندارند. Eco-terrorism : “اکوتوریسم” یا “تروریسم زیستمحیطی” به فعالیتهایی اشاره دارد که به منظور حفاظت از محیط زیست و جلوگیری از تخریب آن به صورت غیرقانونی و معمولاً با استفاده از خشونت و تهدید انجام میشود. عدم گشودگی نسبت به باورهای مختلف، دُگماتیسم یا جزماندیشی، با رفتار خصمانه و خشونتورزی مرتبط است و آتئیستهای دُگم نیز، مانند همتایان دیندار خود، نسبت به گروههای رقیب متعصبانه عمل میکنند. درواقع غیردینداران ممکن است از دینداران هم متعصبتر یا دُگمتر باشند. شاید هم خشونت دینی فزاینده در کشورهای مسلمان، نه ناشی از بنیادگراییِ دینی، بلکه برآمده از فشارهای جوامع سکولار بوده و واکنشی باشد به دخالت این جریان غالبِ سکولار.
در بخش بعدی به سراغ از کلیات دین به سراغ جزئیات دینداری و اعمال و باورهای مختلف میرویم یا ببینیم آیا این باورها و اعمال مختلف هریک اثری یکتا و محنصر بر خشونتورزی پیروان خود دارند یا خیر؟ همچنین بر شناخت و انگیزه تأکید بیشتری داشته و خواهیم دید که آیا انگیزههای مختلف افراد از انجام اعمال دینی در نهایت میتواند بر کموکِیف خشونتورزی ایشان اثری داشته باشد یا خیر؟ با ما در روا همراه باشید.
پینوشت:
[۱] Empirical Perspectives on Religion and Violence
[۲] Joshua David Wright
[۳] Yuelee Khoo
[۴] Charlie Hebdo
[۵] Nicholas Kristof
[۶] Charls Kimball
[۷] Hector Avalos
[۸] Eco-terrorism : “اکوتوریسم” یا “تروریسم زیستمحیطی” به فعالیتهایی اشاره دارد که به منظور حفاظت از محیط زیست و جلوگیری از تخریب آن به صورت غیرقانونی و معمولاً با استفاده از خشونت و تهدید انجام میشود. -م