در اپیزود قبلی روا در باب رابطهی خشونت و دین، دیدیم که پژوهشها اگرچه به رابطهی میان دین و خشونتورزی اذعان دارند، غالباً برآنند که برخی ویژگیهای اجتماعی- روانشناختی گروههای اجتماعی است که منجر به بروز خشونت علیه دیگری میشود و در این میان گروههای دینی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در این اپیزود به ادامهی تلخیص مقالهی «چشماندازهای تجربیِ دین و خشونت»[۱] نوشتهی جاشوا دیوید رایت[۲] و یولی خو[۳] میپردازیم که با دیدگاهی تجربی رابطهی دین و خشونت را بررسی میکنند. آیا تمام ادیان و تمام بخشهای یک دین اثر یکسان یا دستکم مشابهی بر پرخاشگری و خشونت دارند؟ شناخت و انگیزهی افراد چه تأثیری بر این رابطه دارد؟ در متن پیش رو به این سؤالها و مسائل دیگر موجود در این زمینه پرداخته خواهدشد.
با ما در رَوا همراه باشید.
ادیان مختلف برای احکام دینی مختلف، اهمیت متفاوتی در نظر گرفته و به ارزشهای مختلف، به میزان متفاوتی اهمیت میدهند؛ برای نمونه اهمیت نماز و عبادت، حضور در اماکن مذهبی و قرائت متون مقدس در هر دین، متفاوت است. در مقایسه با مسیحیان و مسلمانان و هندوها، درصد بیشتری از یهودیان حداقل یکبار در هفته به عبادتگاهها میروند. در ایالات متحدهی آمریکا گروه مذهبیِ شاهدان یهوه[۴] بیش از سایر مذاهب و ادیان، مانند کاتولیکها، پروتستانها، مسلمانان و هندوها، عبادت میکنند.
با توجه به چنین پیچیدگیای، گریئر[۵] و همکارانش در سال ۲۰۰۵ تصمیم گرفتند تا در پژوهش خود از پیچیدگیهای بررسی رابطهی میان تعالیم دینی و پرخاشگری پرده بردارند. ایشان تأثیر الگوی حضور در کلیسا، مشارکت در فعالیتهای کلیسایی یا امور خیریه را بر میزان انتقامجویی گزارش شده توسط خود افراد، بررسی کردند. نتایج نشان داد که افرادی که بیشتر در کلیسا حضور پیدا کرده یا در فعالیتهای آن مشارکت دارند، تمایلات انتقام جویانهی کمتری گزارش میکنند. در مقابل، هرچه فرد بیشتر به امور خیریه اشتغال داشتهباشد، تمایلات انتقامجویانهی بیشتری گزارش میکند. باتوجه به اینکه حضورِ بیشتر در کلیسا با تعصب و پیشداوری رابطه دارد، عجیب است که چرا چنین نتایجی مشاهده شدهاست. گریئر و همکارانش نتایج را چنین توضیح دادند که ممکن است حضور افراد در کلیسا، بهخصوص جوانترها، در اثر فشار خانواده باشد و نمیتوان آن را معیار اصلی تعهد دینی ایشان دانست؛ اما انجام امور خیریه و مشارکت در فعالیتهای داوطلبانهی کلیسا که فعالیتهایی شخصیترند، میتوانند این تعهد دینی را بهتر نشان دهند. البته در مطالعهای مشابه که رابطهی میان فراوانی عبادت و حضور در کلیسا و نگرش ایشان به اِعمال خشونت علیه تروریستها را در نمونهای از مسیحیان آمریکا بررسی میکرد، نتایج حاکی از آن بود که میان تعداد دفعات عبادت یا حضور در کلیسا و داشتن نگرش مثبت نسبت به خشونت رابطهی معناداری وجود ندارد. اما زمانی که فرد قائل به مطلق بودن امور اخلاقی باشد، تعداد دفعات عبادت و حضور فرد در کلیسا، منجر میشود تا نگرش مثبتتری نسبت به اِعمال خشونت علیه تروریستها داشتهباشد؛ به عبارت دیگر، فراوانی عبادت و حضور در کلیسا تعدیلگر رابطهی میان مطلق دانستن امور اخلاقی و داشتن نگرش مثبت نسبت به اِعمال خشونت علیه تروریستها است.
برای بررسی رابطهی خشونت و دین میتوان بهجای مرتبط ساختن میزان دینداری افراد به سطوح مختلف خشونت ورزی، به سراغ مقایسهی دینداران و غیردینداران رفت. لانداو[۶] و همکارانش در سال ۲۰۰۲ دانشآموزان مذهبی و غیرمذهبی مدرسهی اسرائیلی یهودیان را از نظر انواع مختلف خشونت، یعنی غیرمستقیم، کلامی و فیزیکی، بایکدیگر مقایسه کردند. نتایج حکایت از آن داشت که دانشآموزان مذهبی، بهنحو معناداری، کمتر از دانشآموزان غیرمذهبی، مرتکب خشونت غیرمستقیم (یعنی طرد اجتماعی دیگران یا غیبت کردن) میشدند. اما تفاوت معناداری میان این دوگروه در دو نوع دیگر خشونت، یعنی خشونت کلامی و فیزیکی، مشاهده نشد. در اندونزی مطالعهای انجام شد که نشان داد، تقیُّد به انجام اعمال مذهبی که ادای نمازهای واجب و مستحب، روزه گرفتن و فعالیتهای دینی است، با موافقت کمتر افراد با گروههای خشنِ جهادی رابطه دارد. این یافته همنوا با این دعوی است که غالب این مسلمانان رادیکال یا افراطی، در واقع تازه مسلمان بوده و آشنایی چندانی با سنتهای اسلامی ندارند. البته نتایج دیگری نیز وجود دارد که میزان تقیدِ دینی را به پرخاشگری مرتبط نمیداند.
تَقیُّد دینی جنبههای مختلفی دارد که درآمیختگی آنها با یکدیگر و عدم توجه به تفاوتهای هر یک، میتواند منجر به نتیجهگیری نادرست پژوهشگران شود. گینجز[۷]، هانسن[۸]، و نورنزایان[۹] نشان دادند که فراوانی رفتن فلسطینیان مسلمان به مسجد، با حمایت ایشان از حملات انتحاری علیه رژیم اسرائیل رابطه دارد؛ اما فراوانی نمازخواندنشان ارتباطی با این موضوع ندارد. بر همین اساس، رایت نیز دریافت که بین خشونت دینی و میزان خواندن متون مقدس دینی همبستگی منفی وجود دارد. به این معنا که هر چه افراد زمان بیشتری را برای مطالعه متون مقدس صرف کنند، با احتمال کمتری به ابراز خشونت میپردازند. دلیل احتمالی که برای این رابطه برشمرده میشود، این است که با مطالعه هر چه بیشتر متون مقدس، هویت مذهبی فرد توسط خودش مورد توجه قرار گرفته و این هویت در ذهن او بیشتر در دسترس قرار میگیرد. در این صورت اگر تهدیدی هم برای هویت مذهبی فرد وجود داشته باشد، فرد با استناد به آموزههای دینی که در دسترس او هستند، با احتمال بالایی، خشم و خشونت خود را فرو میخورد و آن را ابراز نمیکند. چنین همبستگی منفی درباره میزان نماز خواندن و بروز خشونت نیز صادق است. به این معنا که هر چه فرد بیشتر نماز بخواند و عبادت کند، با احتمال کمتری دربرابر تهدید هویت مذهبی خود رفتار خصمانه بروز میدهد. زیرا در این حالت نیز، هویت مذهبی فرد برجسته است و مفاهیمی که بازدارنده فرد از رفتار خشونتآمیز هستند، در دسترسترند.
جنبههای مختلف تجربهی دینی هریک اثری مستقل و گاهی متضاد با جنبهی دیگر، بر پرخاشگری و خشونت دارند. این موضوع در نمونهای چندملیتی نیز دیدهشد که نتایج نشان دادند که تنها نوع تقیدِ دینی که با پذیرش خشونت علیه دیگری رابطه دارد، حضور فرد در عبادتگاههاست. این نتیجه با پیشینهی پژوهشی موجود در این حوزه نیز همخوانی دارد. بهطور کلی، فراوانی حضور در عبادتگاهها، نیرومندترین رابطه را با خشونت علیه گروه غیرخودی و تمایل به آسیب به اعضای آن دارد. اما باید بدانیم که این متغیر حاکی از پایبندی به هویتی جمعی است و خاص دین نیست. دلیلی که احتمالا میتوان برای رابطهی میان حضور در عبادتگاهها و پرخاشگری و خشونت بیان کرد، این است که خشونت میتواند محصول ثانوی انجامِ جمعیِ مناسک باشد. همچنین هنگامی که هویت مذهبی افراد از طریق حضور در عبادتگاهها فعال شده و در دسترس قرار میگیرد، این فعالیت میتواند شدت رابطه بین خشونت و حضور در عبادتگاه را تعدیل کند. در دسترس قرار گرفتن هویت دینی، طی فرایندی صورت میگیرد که پژوهشگران آن را آمادهسازی شناختی[۱۰] مینامند. در ادامه به آزمایشهای انجام شده در این حوزه میپردازیم که خشونتورزی افراد را به صورت عملیاتی در مطالعه علمی بررسی کرده و سنجشی کمّی از آن ارائه میکنند.
آمادهسازی شناختی
از آمادهسازی شناختی[۱۱] در این بافتار، برای فراخوانی پاسخ به مسائل مرتبط با هویت استفاده میشود. به این معنا که هنگامی که ما به موضوعات یا نشانههایی فکر میکنیم که با هویتمان مرتبط هستند، چنین تفکری میتواند باعث شود که به گونهای خاص رفتار کنیم. فرض پایهای این است که نگرشها و رفتارهای فرد توسط هویتی که برایش پررنگ است شکل میگیرند. در مطالعهای، به دوگروه از افراد مذهبی و غیرمذهبی، دو متن داده شد که یکی از این متون بهعنوان متنی از انجیل و دیگری بهعنوان متنی باستانی به شرکتکنندگان معرفی شد. همچنین ممکن بود در متنی که به شرکتکنندگان داده میشد، دو جمله گنجانده شدهباشد که در آنها خداوند اِعمالِ خشونت را تأیید کردهاست. نتایج نشان داد شرکتکنندگانی که متون حاوی تایید خشونت از جانب خدا را خواندند (محرک آمادهساز)، در بازیای که مربوط به زمان واکنش بود و افراد باید نشان میدادند که با چه سرعتی میتوانند در برابر محرکی واکنش نشان دهند، به صورت تهاجمی یا با خشونت بیشتری عمل میکردند. این یافته هم در گروه مذهبی هم در گروه غیرمذهبی، دیده شد و حکایت از آن داشت که مطالعهی متون خشونتبار که مورد تأیید وجودی مقدس هم قرار دارد، میتواند حتی در ناباوران نیز منجر به افزایش پرخاشگری شود. همچنین، این یافتهها، همنوا با اثر گستردهتری است که میگوید زمانی که آسیب رساندن به دیگری مورد تأیید مرجع قدرت باشد، افراد بیشتر دست به خشونت میزنند؛ این اثر فارغ از دینی یا غیردینی بودن مرجع قدرت است.
در سایر مطالعاتی که رابطهی میان دینداری و خشونتورزی را بررسی کردهاند، از برخی اعمال دینی، مانند نماز و عبادت، بهعنوان محرک آمادهساز استفاده شده است. لیچ، برمن و یوبنکس[۱۲]، در مطالعهی خود هیچ تفاوت معناداری در میزان پرخاشگریِ گروههای مختلفی که اعمال دینی متفاوتی انجام میدادند، نیافتند. شرکتکنندگان در گروههای مختلف، به مدت پنج دقیقه، انجیل میخواندند، مدیتیشن یا عبادت میکردند یا مطالعه ای غیردینی داشتند. شرکتکنندگانی که انجیل خواندهبودند یا مدیتیشن و عبادت کرده بودند، سطح یکسانی از پرخاشگری را در بازیای که مربوط به زمان واکنش بود، از خود نشان دادند. گینجز و همکارانش در مطالعهی خود از موقعیت کنیسه بهعنوان محرک آمادهساز استفاده کردند. آنها این موقعیت را با استفاده از پرسش از شرکتکنندگان راجع به تعداد دفعاتی که عبادت میکنند، تدارک دیدند. همچنین در این مطالعه یک موقعیتِ بدون محرک آمادهساز نیز وجود داشت که به عنوان گروه کنترل از آن استفادهشد. نتایج نشان داد که شرکتکنندگان یهودیِ اهل اسرائیل در موقعیتی که از کنیسه بهعنوان محرک آمادهساز استفاده شدهبود، در مقایسه با گروه کنترل، بیشتر احتمال داشت که از عملیات تروریستی علیهِ مسلمانان فلسطینی حمایت کنند. گینجز و همکارانش نتایج را چنین توضیح دادند که رابطهی ادراک شده میان خشونت و دین ممکن است ناشی از این امر باشد که دین، عامل پیوند مؤمنانش بوده و رفتارهای نوعدوستانه را در برابر گروه خودی تسهیل میکند.
مطالعات لیچ و گینجز نشان داد که جنبههای مختلف دین میتوانند اثرات متفاوتی بر رفتاهای مرتبط داشته و پررنگ کردن یکی از این جنبهها لزوماً سازهی شناختیِ هویت دینی را فعال نمیکند. فعالشدن سازهی هویتِ دینی به بافتار و مفهوم مورد استفاده بستگی دارد؛ برای مثال تأکید بر عبادت در ذهن فرد، مفهوم ارتباط با خداوند را برایش فعال میکند؛ اما تمرکز بر حضور در عبادتگاهها، مفهوم ارتباط اجتماعی و رفتارهای نوعدوستانه را در ذهن فرد، فعال میسازد.
دسترسپذیرکردن هویت دینی فرد از طریق دستکاری آزمایشگاهی، رابطهی میان تقید دینی، خشم و رفتار خصمانه را تعدیل میکند. در مواردی، مشارکت مذهبی میتواند باعث کاهش خشم شود، در حالی که تقید دینی میتواند به افزایش خشم منجر شود. البته برخی مطالعات به بررسی این موضوع پرداختهاند که آیا تعلق دینی و تهدید از گروه دیگر باعث خصومت بین گروهها میشود یا نه. در این پژوهشها هویت گروهی شرکتکنندگان مسیحی را با نشان دادن تصاویری منفی از کتاب پندار خدا[۱۳] اثر ریچارد داوکینز[۱۴]، در معرض تهدید قرار دادند یا تصاویری مثبت از دستانِ به دعا برافراشته شده یا شمعهای روشن به ایشان نشان دادند. نتایج نشان داد که اگرچه نشان دادن تصاویر منفی، منجر به افزایش احساسات مثبت افراد نسبت به گروه خودی میشود، اما تأثیری بر احساسات منفی ایشان نسبت به گروه غیرخودی (آتئیستها) ندارد.
زمانی که هویت مذهبی فرد فعال میشود، میتواند بر واکنش او نسبت به تجربیات منفی، مانند احساس تهدید یا طرد اجتماعی، تأثیرگذار باشد. به عبارت دیگر، این هویت مذهبی ممکن است باعث شود که فرد به جای نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه و خشم به دیگران، واکنشهای متفاوتی نشان دهد. احساس تعلق به یک گروه مذهبی میتواند بر نحوه برخورد فرد با چالشها و مواجهه با دیگران تأثیر گذار باشد. آیدین، فیشر و فرِی[۱۵] مطالعهای ترتیب دادند تا دریابند که آیا فعالسازی هویتِ دینی شرکتکنندگان میتواند مانعِ بروز رفتارهای خشونتآمیز ایشان در پاسخ به طرد اجتماعی شود یا خیر؟ داستانکهایی در اختیار شرکتکنندگان قرار گرفت که پذیرش یا طرد اجتماعی را در ایشان فرامیخواند. پس از خواندن داستانکها، از گروهی از شرکتکنندگان راجع به نظرشان در مورد دینداری و اثر آن بر زندگیشان پرسیده میشد و گروهی دیگر راجع به نظرشان درمورد حفاظت از محیطزیست و اثر این موضوع بر زندگیشان صحبت میکردند و با این صحبتها، هویت دینی در شناخت فرد فراخوانی میشد. در مرحلهی بعد که پارادایم پرخاشگریِ آبسرد نام داشت و بهعنوان مطالعهای جداگانه به شرکتکنندگان معرفی شدهبود، از ایشان خواستهشد تا تعیین کنند که شرکتکنندهی دیگر تا چه زمانی «باید» دست خود را در آب سرد نگه دارد . در اینجا زمان نگه داشتن دست در آب سرد واکنشی پرخاشگرانه در نظر گرفته میشود. نتایج نشان داد که شرکتکنندگانی که در معرض داستانکهای طرد اجتماعی قرار گرفته بودند در مقایسه با گروهی که داستانک پذیرش را خوانده بودند، نسبت به شرکتکنندهی دیگر پرخاشگری بیشتری نشان دادند. اما نتیجهی جالب توجهتر این بود که فراخوانی هویت دینیِ افراد، بهنحو معناداری مانع از بروز رفتارهای پرخاشگرانه در گروهِ طرد شد.
نتایج پژوهش آیدین و همکاران از این ادعا که باورهای دینی بهطور کلی منجر به افزایش صلح در روابط انسانی شده حمایت کرده و همراستای نتایج سایر آزمایشهای انجام شده در این حوزه بود. برای نمونه، برمنر[۱۶] و همکارانش نشان دادند که دعا کردن در حق دیگران، میتواند منجر به کاهش خشم و خشونت نسبت به توهین یک غریبه شود. برمنر و همکارانش در آزمایش اول خود، از شرکتکنندگان خواستند تا برای پنج دقیقه متنی بنویسند که شرکتکنندهی دیگر نمرهی بسیار بدی به این متن میداد. بعد از این مرحله، شرکتکنندگان داستان دانشآموزی را میخواندند که مبتلا به نوروبلاستوما[۱۷] بود. از گروهی از شرکتکنندگان خواستهشد تا برای این دانشآموز دعا کنند و از گروهی دیگر خواستهشد تا صرفاً به او فکر کنند. نتایج نشان داد که شرکتکنندگانی که برای این دانشآموز دعا کردهبودند، در مقایسه با گروهی که تنها به او فکر کردهبودند، در واکنش به نمرهی بد همگروهی خود، عصبانیت کمتری گزارش کردند. آزمایش دوم برمنر چنین بود که از گروهی از شرکتکنندگان خواسته میشد تا راجع به رویدادی که موجب عصبانیتشان میشد بنویسند و گروهی دیگر باید راجع به رویدادی خنثی مینوشتند. مانند آزمایش نخست، به گروهی از شرکتکنندگان بازخورد منفی و به گروهی دیگر بازخورد مثبت راجع به متنشان ارائه میشد. بعداً از گروهی خواسته شد تا برای این نمرهدهنده دعا کنند و از گروهی دیگر خواستهشد تا صرفاً به او فکر کنند. نتایج این آزمایش نیز نشان داد که گروهی که برای دیگری دعا کرده بودند، سطح خشمِ پایینتری از گروه دیگر داشتند.
اینکه دعا کردن موجب کاهش خشم نسبت به موقعیتهای ناراحتکننده میشود را میتوان ناشی از این دانست که باورهای دینی بهطور کلی، غیرخشن و بهدنبال برقراری صلحاند نه خشونت. شومن[۱۸] و همکارانش باورهای دینی را باورهایی بلندنظرانه دانسته و تصریح میکنند که دردسترس کردن باورهای دینی در شناخت افراد میتواند عواطف منفی افراد را در واکنش به مرگآگاهی بکاهد؛ شرکتکنندگانی که باورهای دینیشان پررنگ شدهبود، کلمات انتقامجویانهی کمتری را بهیاد آورده و در پاسخ توهینکنندگان، واکنشهای تلافیجویانهی کمتری نشان میدادند. البته باید گفت که تغییرات پاسخهای تلافیجویانهی شرکتکنندگان به نوعِ باور دینیِ پررنگ شده بستگی دارد. به صورتی که اگر آیهی «چشم در برابر چشم» محرک آمادهساز باشد، میزان تلافیجویی فرد بالاتر میرود و اگر آیهی «اگر کسی به صورتت سیلی زد، گونهی دیگرت را نیز به طرفش بازگردان» محرک باشد، پاسخ تلافیجویانه کاهش مییابد.
برخی باورهای خاص راجع به بهشت و جهنم در سطح ملی با میزان جرم و جنایت آن کشور مرتبط است؛ برای نمونه در کشورهایی که مردم عمیقاً به جهنم اعتقاد دارند، آمار جرم، در سطح ملی، پایینتر است. باور دینداران راجع به نقش دین در حیات دنیوی یا اخروی، رابطهی میان حضور در عبادتگاهها و میزان موافقت با خشونت علیه دیگران را تعدیل میکند. در میان افرادی که دین را امری ماوراءالطبیعه میدانند، رابطهی میان حضور در اماکن مذهبی و توجیه خشونت علیه گروه غیرخودی، ضعیفتر است.
براساس نظریهی تنبیهِ ماورائی، باورهای افراد راجع به وجود خدایی رحیم یا مجازاتگر، احتمالاً بر رفتارهای جامعهپسندانه و پرخاشگرانهی افراد تأثیر دارد. برای آزمون این نظریه از مفاهیمی استفاده شدهاست که یا تصویر خدایی قهار را به نمایش میگذارند، یا تصویر خدایی مهربان و بخشنده. شرکتکنندگان بهطور تصادفی به یکی از چهار شرایطِ آمادهسازی، منسوب شدند: تصویر خدایی قهار، تصویر مسیح بهعنوان نماد مهربانی و بخشندگی، نمادهایی از روح القدس (مهربان) و هنرهای انتزاعی (کنترل). تنها گروهی که عصبانیتشان نسبت به شخصی فرضی افزایش یافت، گروهی بودند که در معرض تصاویر خدای قهار قرار داشتند. البته دین این اثر را تعدیل میکرد؛ یعنی اثر تصاویر بر افزایش خشم تنها در گروه مسیحیان غیرکاتولیک مشاهدهشد. این نتایج بهخصوص در پرتو آگاهی از این موضوع اهمیت مییابد که مفهومسازی افراد از خداوند دائماً در حال تغییر است. برخلاف آنچه که نگرش «دین بهعنوان علت ارتکاب به خشونت» میگفت، پررنگ کردن مفهوم خدایی مهربان، در مقایسه با شرایطی که از تصاویر مربوط به هنرهای انتزاعی استفاده شدهبود، منجر به افزایش خشونتورزی افراد نشد و این خود احتمالاً حکایت از عدم وجود اثر مطلق دین در افزایش خشونت و پرخاشگری دارد.
فعالسازیِ شناختیِ هویت دینی تنها به یک شکل عمل نمیکند؛ بلکه محتوا، بافتار و هویتِ دینی خاصی که هدفِ این فعالسازی بودهاست، بر ارزیابیهای ما از شناختهای خصمانهی افراد و رفتارهای پرخاشگرانه و خشن ایشان تأثیر دارد. در بررسی رابطهی میان دین و خشونت، جریان دیگری وجود دارد که به انگیزهی افراد از انجام فعالیتهای دینی اختصاص دارد.
جهتگیری دینی و پرخاشگری
افراد انگیزههای گوناگونی از انجام اعمال دینی دارند. در همین خصوص مفاهیم دینداری بیرونی در برابر دینداری درونی شکل گرفت تا دو نوع دینداری را از یکدیگر متمایز کند؛ در دینداری بیرونی فرد برای رسیدن به نفعی شخصی، مثلاً داشتن احساس خوب راجع به خودش، اعمال دینی را بهجا میآورد و در حالت دینداری درونی ، فرد اعمال دینی را به این دلیل انجام میدهد که به ارزشهای آن باور دارد و میخواهد دین خود را تمام و کمال در حیات روزانهی خود جلوهگر کند. آلپورت و راس[۱۹]، رابطهی غیرخطیِ[۲۰] میان حضور در کلیسا و تعصب را چنین توضیح دادند: افرادی که بیش از یازده بار در ماه به کلیسا مراجعه میکنند که این میزان، آستانهای است که بیانگر حضور فراوان در کلیسا است، در مقایسه با گروهی که کمتر از این مقدار به کلیسا میروند و گروهی که اصلاً به کلیسا نمیروند، تعصب کمتری دارند؛ چراکه «این افراد به آرمانی ویژه و معنایی عملی دستیافتهاند». کسانی که گهگاهی به کلیسا میروند، کمتر احساس میکنند که دین و امور مرتبط با آن به زندگی شخصیشان مرتبط است. اما مراجعان دائمی کلیسا، امر دینی را با ابعاد مختلف زندگیشان، از جمله رفتار و خودانگاره، در هم تنیده میدانند. بنابراین میتوان گفت انگیزهی افراد از رفتن به عبادتگاهها، بهتر از فراوانی این مراجعات، میتواند رفتارشان را تبیین کند. دنیل باتسون[۲۱]، در سال ۱۹۷۶، نوع دیگری از انگیزههای دینی را با عنوان «پرسشگریِ دینی» معرفی کرد. منظور از پرسشگری دینی «فرایندی بیانتها از کاوش و جستوجوهایی است برآمده از تنش، تعارضات و حوادث ناگوار زندگی…». پرسشگران لزوماً به دین خاصی باور ندارند و دائماً در حال پرسش از ماهیت و ساختار دین و حتی معنای خودِ حیاتند. بنابراین قائل به حقیقتی مطلق در دین نبوده و چنین است که بنیادگرا نخواهندبود.
گریئر و همکارانش، در سال ۲۰۰۵ تصمیم گرفتند تا رابطهی میان جهتگیری دینی و تلافیجویی افراد را بکاوند. به همین جهت شرکتکنندگان را در گروههای دوتایی قرار دادند تا در یک بازی که مربوط به زمان واکنش است، با هم رقابت کنند. شرکتکنندگان همچنین پرسشنامههایی را در رابطه با جهتگیری درونی یا بیرونی، پرسشگری دینی و انتقامجویی خود پر کردند. به شرکتکنندگان گفته شده بود که در این بازی با حریف خود رقابت میکنند؛ البته نتیجه از قبل مشخص بود. قبل از شروع هر مرحله شرکتکنندگان سطحی از شوک الکتریکی را انتخاب میکردند تا به بازنده وارد شود. میزان این شوکها در طول بازی افزایش مییافت؛ تا جایی که به دوبرابر میزانی میرسید که شرکتکننده میتوانست تحمل کند. البته بالاترین سطح این شوکها هیچوقت اعمال نمیشد؛ چراکه بازیها طوری طراحی شده بود تا شرکتکننده در این مرحله برنده شود. اما از آن بهعنوان عامل برانگیزاننده استفاده میشد. برای سنجش عملیاتیِ میزان تلافیجویی شرکتکنندگان، از میانگین دو شوکِ نهایی انتخاب شده استفاده میشد تا در صورت باخت حریف، اعمال شود. در این مطالعه، دینداری بیرونی با سطوح بالاتر انتقامجویی که گزارش شده بود، رابطه داشت؛ اما رابطهای با میزان تلافیجویی شرکتکنندگان نشان داده نشد. جهتگیری درونی در دینداری نیز با سطوح پایینتر انتقامجویی گزارش شده رابطه داشت و مانند جهتگیری بیرونی، رابطهای با میزان تلافیجویی نشان نداد. تنها، جهتگیری پرسشگرانه در دین بود که علاوه بر رابطه با سطوح پایینتر انتقامجویی گزارش شده، با تلافیجوییِ کمتر نیز رابطه داشت. پژوهشهای دیگر نیز رابطهی منفی میان دینداری درونی و گزارش انتقامجویی را تأیید میکنند.
لیچ و همکارانش کوشیدند تا با بررسی چگونگی تأثیرگذاری جهتگیری دینی بر پرخاشگری، با استفاده از خودگزارشدهیها و تکالیف رفتاری، این یافتهها را بسط دهند. شرکتکنندگان این پژوهش نخست پرسشنامههایی راجع به خشونت و جهتگیری دینی خود پر میکردند و بعد از آن به سراغ بازیهای مربوط به زمان واکنش میرفتند. دینداری درونی با گزارش میزان خشونت کمتر در این بازیها مرتبط بود؛ اما رابطهای با رفتار خشن شرکتکننده نداشت. لینچ و همکارانش برای بسط یافتههای گریئر، دینداری بیرونی را به دو زیرگونه تقسیم کردند: بیرونیِ شخصی و بیرونی اجتماعی. در دینداری بیرونی شخصی تمرکز فرد بر بهزیست شخصی و صیانت از خود است و گزارههایی همچون «من دعا میکنم تا احساس رهایی پیدا کرده و خود محافظت کنم»، گویای این گرایش بود؛ درحالیکه در حالت بیرونی و اجتماعی هدف فرد دستیابی به منافع اجتماعی و پاداش است. گزارههایی مانند «من به کلیسا میروم تا با دوستانم وقت بگذرانم» مربوط به این گرایش بود. نتایج گریئر نشان داده بود که گرایش بیرونی در دینداری با گزارش سطوح بالاتر خشونت رابطه دارد. اما لینچ و همکارانش تصریح کردند که این اثر مربوط به زیرگرایشِ دینداریِ بیرونی و شخصی است که هم با گزارش سطوح بالاتر پرخاشگری مرتبط است و هم با رفتار پرخاشگرانه رابطهی مثبت دارد.
نتایج این پژوهشها نشان میدهد که گرایش درونی به دینداری با گزارش سطوح پایینتری از پرخاشگری ارتباط دارد، اما حداقل یکی از زیرگرایشهای بیرونی در دینداری با سطوح بالاتری از پرخاشگری مرتبط است. همچنین، هر دو نوع گرایش در آزمایشها نشان ندادند که رابطه مستقیمی با رفتار پرخاشگرانه دارند. تنها، گرایش پرسشگری دینی بود که هم با سطح پایینتری از خشونت و هم با بروز کمتر رفتار خشونتآمیز رابطه داشت. در این میان، رابطهی میان جهتگیری دینی و تعصب یا رفتارهای جامعهپسندانه، جالب توجه است. گرایشهای دینداری درونی و پرسشگری دینی با نوعی تعصب آشکار رابطه منفی دارند. در حالی که دینداری درونی رابطه معناداری با تعصبات پنهان ندارد، پرسشگری دینی با این نوع تعصبات رابطه منفی دارد. دینداری بیرونی نیز رابطه معناداری با تعصب نشان نداد.رابطهی گرایشهای مختلف دینداری با تعصب، تاحدی همارز رابطهی میان این گرایشها با خودگزارشدهیهای افراد از سطوح پرخاشگریشان است. پیشینهی پژوهشی حاکی از آن است که افرادی که دینداری درونی دارند، در مقایسه با انواع بیرونی دینداری، نوعدوستی بالاتری را گزارش کرده و رفتارهای جامعهپسندانهی بیشتری دارند. پرسشگران نیز رفتارهای جامعهپسندانهی بیشتری دارند، اما رویکردشان با دینداران درونی متفاوت است.
در این پادکست به بررسی عوامل مختلفی که در خشونت در بافت دینی تاثیرگذارند، پرداختیم و سپس با نگاهی کاملا علمی و با تکیه بر پژوهشهای علمی، رابطه بین متغیرهای مهم و مربوط در زمینه دینی را با خشونت بررسی کرده و نوع رابطه و دلایل احتمالی وجود این رابطهها را شرح دادیم. در ادامه این سلسله پادکست به پاسخ به پرسشهایی همچون پرسشهای ذیل خواهیم پرداخت: آیا میتوان گفت که علیرغم اینکه دین علت خشونت نیست، اما توجیهی مناسب برای ارتکاب به خشونت در اختیار پیروانش قرار میدهد؟ باتوجه به اینکه پیشینهی پژوهشی تاکنون شواهد کافی از علّی بودن رابطهی میان دین و خشونت دراختیار ما نگذاشته است، چه توضیحات دیگری برای این رابطهی غیرقابلانکار در دست داریم؟ پاسخ به این پرسشها در پادکست بعدی با نگاهی کاملا علمی ارائه شده و تبیینهای جالبی ارائه خواهد شد.
پینوشت:
[۱] Empirical Perspectives on Religion and Violence
[۳] Yuelee Khoo
[۴] شاهدان یهوه یکی از جنبشهای متفاوت اندیش مسیحی است که به تثلیث اعتقاد نداشته و به مخلوق بودن مفهوم پسر در عیسی مسیح اعتقاد دارند. یکی از وجوه تمایز پیروان این جنبش مخالفتشان با روشهای درمانی اهدای خون و عدم برگزاری جشن تولد است. -م.
[۵] greer
[۶] Landau
[۷] Ginges
[۸] Hansen
[۹] Norenzayan
[۱۰] Cognitive priming
[۱۱] منظور از آمادهسازی شناختی، قرار دادن افراد در معرض محرکهایی خاص، مانند کلمات، تصاویر و یا مفاهیم است که این محرکها بازنماییهای ذهنی خاص یا پیوندهای خاصی را در دسترس شناخت فرد قرار میدهند. -م. (در خوانش متن بهتر است این بخش خوانده شود)
[۱۲] Leach Berman and Eubanks
[۱۳] The God Delusion
[۱۴] Richard Dawkins
[۱۵] Aydin, Fischer and Frey
[۱۶] Bremner
[۱۷] یکی از انواع بدخیم تومور دوران کودکی که در کلیه ایجاد میشود و شایعترین سن بروز آن زیر دوسالگی است. _م.
[۱۸] Schumann
[۱۹] Alport and Ross
[۲۰] منظور از رابطهی غیرخطی آن است که برای مثال با افزایش متغیر اول، متغیر دوم تنها تا نقطهای خاص افزایش یابد. بعد از آن نقطه افزایش متغیر اول منجر به کاهش متغیر دوم میشود.
[۲۱] Daniel Batson
چشماندازهای تجربی دین و خشونت: بخش دوم
21
فروردین